عشق داغ: پارت ۱۴
وقتی دیدم کامل از ناکلز دور شدم هوووفیی کشیدم نزدیک بود منو توی اون حالت کنار اون خارپشت ببینه!!....ولیییی یادم رفت از سونیک بپرسم اسمش چی بود!؟؟؟
داشتم فکر میکردم که امی رو دیدم با بچه ها اونجا بودن برام دستی تکون دادن منم دستمو براشون تکون دادم و با سرعت به سمتشون رفتم کنار سونیک نشستم و مشغول خوردن ناهار شدیم!! که دیدیم ناکلز به همراه اون خارپشته دارن میان!!! لال شده بودم....عجب چشایی داشت عین یاقوت سرخ میدرخشید بهمون نزدیک شدن و سلام کردن بچه ها هم گفتن: سلام ناکلز، سلام شدو!!!
واییی اسم اون خارپشت پس شدو بود خیلی بهش میومد هوووم شدووو واقعا اسم قشنگی داره و همینطور خودش هم زیباست .
قلبم همش تند میزد نمیخواستم متوجه ی این حالت از من بشن پس خودمو کنترل کردم به شدو نگاه کردم و اونم با حالت تعجبی به من نگاه کرد نگاهمون توهم قفل شده بود چشماش واقعا منو غرق خودش میکردن. که یهو به سونیک گفت: سونیک این دیگه کیه؟؟! سونیک: این اسکروچه شدو باهاش آشنا شو اون یکی از دوستای من هستش دیدم شدو دوباره بهم نگاه کرد نگاهش این دفعه تعجببی نبود این دفعه با حالت گرمی نگام میکرد!! نمیدونم چرا اما سرخ شده بودم که شدو گفت: اسکروچ حالت خوبه؟ اولین بار بود که اسممو صدا زد!! تندی گفتم: ب..بله م..من ح..حالم..خووبه نی..نیازی نیست..نگرانم..با..باشین شدو: باشه ولی آخه خیلی سرخ شدین!! با این حرفش بیشتر سرخ شدم!! بهش گفتم: چیزی نیست چون هوا گ..گرمه برای همین صورتم سرخه! شدو: اها..ولی چرا بلند شدین بفرمایین بشینین!! با گفتن این حرف خیلی آروم نشستم همینجور که می نشستم بهش زل زده بودم..لامصب خیلی خوشگل بود!!!
غروب همان روز از زبان اسکروچ:
روی شن های ساحل قدم میزدم که صدای آوازی شنیدم صداش خیلی قشنگ بود یکم رفتم جلوتر که شدو رو دیدم داشت آواز میخوند..خیلی...خیلی قشنگ بود باورم نمیشد صداش خیلی زیبا بود با آوازش غروب رو زیباتر کرده بود. آروم آروم نزدیکش شدم و کنارش نشستم که متوجه ی حضور من شد و آوازشو قطح کرد!! وقتی نگاهشو بهم داد دوباره محوش شدم چطور یه آدم میتونه انقدر خاص باشه!! ولی اون بود!! که شنیدم گفت: سلام اسکروچ حالت چطوره؟
گفتم:ممنون حالم خوبه خودت چطوری؟
شدو: منم خوبم...ببینم داشتی به آوازم گوش میکردی درسته!! اسکروچ: درسته..اما میشه لطفا ادامشو بخونی..خواهش میکنم؟
شدو: باشه ادامشو میخونم و شروع کرد به ادامه ی اوازش خیلی آواز قشنگی بود یکمی به غروب خورشید نگاه کردم و دوباره نگاهمو به شدو دادم که نفهمیدم چطور شد که خوابم برد و.... از زبان شدو: داشتم آوازمو ادامه میدادم که دیدم.....
ادامه دارد...
نویسنده: آوازی که شدو میخوند رو براتون میزارم😇🥰💗💕
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.