نام رمان حس عاشقی
نام رمان: حس عاشقی
نویسنده: پرنیا اسد
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۳۰
خلاصه رمان:
رمان در مورد دختریه که در خانواده ی نسبتا فقیری زندگی میکنه..
یکی از خواهرهاش در طی دوران مریضی دچار عشقی واهی میشه که رسیدن به اون عشق واسش محاله اما بالاخره روزی این دختر عشق واهیش رو در واقعیت پیدا میکنه اما..
پایان:خوش
بخشی از رمان:
من و پونه از اینکه داریم از این راه پول در میاریم و نون حلال میخوریم شاکر خدا هستیم
مخصوصا که این همسایه های ما دنبال یه سر نخ میگردن تا مثل ناشر روزنامه همه جا
پخش کنن…درسته.شغل ما شستن لباس های همسایه ها هست..پول در میاریم هرچند
کم اما رضایت دیگران رو به دنبال داره
محله ی ما محله ای متوسط رو به پایین هست و سطح مالی و فرهنگ ها هم پایین هستن
اما خداروشکر که مردمان بافهمی داره
اینجا همسایه ها لباس شویی ندارن اندکیشون هم که دارن در دسترس دیگرون قرار
نمیدن و معمولا منو پونه شستن لباس هارو برعهده میگیریم
یکم بعد راضیه خانم اومد به همراه پلاستیکی بزرگ و پراز لباس های کثیف
پونه همونطور که پلاستیک رو ازش میگرفت گفت-میدونیم اما خب ما سعی داریم زودتر بشوریم تا روی هم تلنبار نشن
-من عجله ای ندارم اما هر چی زودتر بهتر…
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ad%d8%b3-%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
نویسنده: پرنیا اسد
ژانر : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۳۰
خلاصه رمان:
رمان در مورد دختریه که در خانواده ی نسبتا فقیری زندگی میکنه..
یکی از خواهرهاش در طی دوران مریضی دچار عشقی واهی میشه که رسیدن به اون عشق واسش محاله اما بالاخره روزی این دختر عشق واهیش رو در واقعیت پیدا میکنه اما..
پایان:خوش
بخشی از رمان:
من و پونه از اینکه داریم از این راه پول در میاریم و نون حلال میخوریم شاکر خدا هستیم
مخصوصا که این همسایه های ما دنبال یه سر نخ میگردن تا مثل ناشر روزنامه همه جا
پخش کنن…درسته.شغل ما شستن لباس های همسایه ها هست..پول در میاریم هرچند
کم اما رضایت دیگران رو به دنبال داره
محله ی ما محله ای متوسط رو به پایین هست و سطح مالی و فرهنگ ها هم پایین هستن
اما خداروشکر که مردمان بافهمی داره
اینجا همسایه ها لباس شویی ندارن اندکیشون هم که دارن در دسترس دیگرون قرار
نمیدن و معمولا منو پونه شستن لباس هارو برعهده میگیریم
یکم بعد راضیه خانم اومد به همراه پلاستیکی بزرگ و پراز لباس های کثیف
پونه همونطور که پلاستیک رو ازش میگرفت گفت-میدونیم اما خب ما سعی داریم زودتر بشوریم تا روی هم تلنبار نشن
-من عجله ای ندارم اما هر چی زودتر بهتر…
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%ad%d8%b3-%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
- ۲.۳k
- ۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط