شبیه جمعه ی ساکت
شبیه جمعهی ساکت
شبیه آخر پاییز
شبیه انقلاب شب چله، سرد و عجیبم
لبم انار و نگاهم؛
دو شمع کوچک و سرکش
چو فال مبهم حافظ
چه بی قرار و شکیبم.
شبیه برف نخستین
شبیه سوز زمستان
که هم ستودهی خلقم
هم از منند گریزان
چه ناشیانه غریبم...
شبیه آخر پاییز
شبیه انقلاب شب چله، سرد و عجیبم
لبم انار و نگاهم؛
دو شمع کوچک و سرکش
چو فال مبهم حافظ
چه بی قرار و شکیبم.
شبیه برف نخستین
شبیه سوز زمستان
که هم ستودهی خلقم
هم از منند گریزان
چه ناشیانه غریبم...
۷.۶k
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.