امشب شده ام مست که مستانه بگریم

امشب شده ام مست که مستانه بگریم
بگذار شبی گوشه ی میخانه بگریم
ز آن آمده ام مست در این میکده کامشب
بر قهقه ی ساغر و پیمانه بگریم
افسانه ی دل ، قصه ی پر رنج و ملالی است
بگذار بر این قصه و افسانه بگریم
امشب ز چه رو در وطن خویش غریبم
خواهم که در این شهر غریبانه بگریم
طفل دل من باز تو را می طلبد باز
بگذار بر این طفل ، یتیمانه بگریم
ای عقل تو بر عاشق دیوانه بخندی
من نیز به هر عاقل و فرزانه بگریم
آن طایر زیبای مرا بال ببستند
شب ها به پَر افشانی پروانه بگریم
دیدگاه ها (۹)

خداوندا تو میدانی........................منم ، دلتنگ دلتنگم....

بهشت"فقر،کودک کار" "فقروبیــــــــــــــــــکاری"

بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته امبی انصاف...

ﺗﺎﺑﺴﺘــــﺎﻥ ﺩﺍﻏـــــﯽ ﺳــــﺖ . . . .ﺍﻣـــﺎ ﺩﻟــــﻢ ﺩﯾﮕــــﺮ ...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

عشق ( درد بی پایان)

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط