ای دل غمگین به هجر یار عادت می کنی
ای دل غمگین به هجر یار عادت می کنی
بیخود از غم دم مزن با هر که صحبت می کنی
یا به درد خویشتن خو کن و یا ساکت بمیر
گر چه هر شب بر دلت عرض ارادت می کنی
گوش کن با هیچ کس از سینۀ پر غم مگو
گر چه در تاریکی و ظلمت تو خلوت می کنی
یا بساز و از غمت با هیچ دلبندی مگو
یا بسوز و دم مزن از چه شکایت می کنی
باز کن بال دلت را پر بکش در آسمان
هی چرا می سوزی و صحبت ز غیرت می کنی
من که می دانم دل غمگین پری از التهاب
خوب می دانی مرا هر لحظه اذیت می کنی
می رسد آن دم که قصد دیدنم را می کنی
از نگاه مرده ام یک شب تو حیرت می کنی
من کنون مُردم، چه سود این دیدن پر التهاب
تا که در گورم نهند، از دل عیادت می کنیو🌼🌸
بیخود از غم دم مزن با هر که صحبت می کنی
یا به درد خویشتن خو کن و یا ساکت بمیر
گر چه هر شب بر دلت عرض ارادت می کنی
گوش کن با هیچ کس از سینۀ پر غم مگو
گر چه در تاریکی و ظلمت تو خلوت می کنی
یا بساز و از غمت با هیچ دلبندی مگو
یا بسوز و دم مزن از چه شکایت می کنی
باز کن بال دلت را پر بکش در آسمان
هی چرا می سوزی و صحبت ز غیرت می کنی
من که می دانم دل غمگین پری از التهاب
خوب می دانی مرا هر لحظه اذیت می کنی
می رسد آن دم که قصد دیدنم را می کنی
از نگاه مرده ام یک شب تو حیرت می کنی
من کنون مُردم، چه سود این دیدن پر التهاب
تا که در گورم نهند، از دل عیادت می کنیو🌼🌸
- ۱۰۶
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط