اول از ته دل خندیدیم بعدها با دهان و کمکم این لب بود

اول از ته دل خندیدیم بعدها با دهان و کم‌کم این لب بود
که گاهی خنده بر آن می‌نشست
حالا مدت‌هاست همه چیز به سر رسیده و از چشم‌ها
فرو می‌ریزد.
#یاور_مهدی_پور
دیدگاه ها (۴)

ناگهان دلت چه تنگ می شودبرای کسی کهاز رگ گردن به #تُ نزدیکتر...

‏گاهی نه آشنا درد را می فهمد..‏نه حتی صمیمی ترین دوست..‏گاهی...

عجیب ترین موجوداتی که دیده ام"زن ها" بودند!عاشق ترینشان ؛ که...

اهل شعرم… اهل تنهایی و درد…پیشه ام فریاد است!! کاسبم… کاسب د...

کاش یه مغازه بود آدم میرفت میگفت :آقا #بی زحمت یه کم #خیال.خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط