بابک
من زخمهای بینظیری به تن دارم اما تو
مهربان ترینشان بودی؛ عمیق ترینشان
عزیزترین شان؛ بعد از تو آدمها تنها
خراشهای کوچکی بودند بر پوستم که
هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند...
بعد از تو آدمها تنها خراشهای کوچکی
بودند که تو را از یادم ببرند، اما نبردند...
تو بعد از هر زخم تازهای دوباره باز میگردی
و هربار عزیزتر از پیش؛ هربار عمیقتر...
مهربان ترینشان بودی؛ عمیق ترینشان
عزیزترین شان؛ بعد از تو آدمها تنها
خراشهای کوچکی بودند بر پوستم که
هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند
به قلبم نرسیدند...
بعد از تو آدمها تنها خراشهای کوچکی
بودند که تو را از یادم ببرند، اما نبردند...
تو بعد از هر زخم تازهای دوباره باز میگردی
و هربار عزیزتر از پیش؛ هربار عمیقتر...
۲.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.