من از خیلی چیز ها می ترسیدم :
من از خیلی چیز ها می ترسیدم :
از مادیان سپید پدر بزرگ،
از مدیر مدرسه،
از قیافه عبوس شنبه،
چقدر از شنبه ها بیزار بودم .
خوشبختی من از صبح پنجشنبه آغاز می شد،
عصر پنجشنبه تکه ای از بهشت بود،
شب که می شد در دور ترین خواب هایم
طعم صبح جمعه را می چشیدم.
#سهراب_سپهری
از مادیان سپید پدر بزرگ،
از مدیر مدرسه،
از قیافه عبوس شنبه،
چقدر از شنبه ها بیزار بودم .
خوشبختی من از صبح پنجشنبه آغاز می شد،
عصر پنجشنبه تکه ای از بهشت بود،
شب که می شد در دور ترین خواب هایم
طعم صبح جمعه را می چشیدم.
#سهراب_سپهری
۲.۹k
۱۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.