༺ཌ༈part ⑨༈ད༻
༺ཌ༈part ⑨༈ད༻
فلش بک*
ممکنه فکر کنین مادر ها عاشق پسر بچه ی خود هستن...ولی در مورد مادر من این قضیه متفاوته...
لوئیچی:مادر...امروز جلسه دارید...
بئاتریس: خب؟ جای من برو و خودتو جای من بزن...این ازمایش تموم نشده و تو تنها بازمانده ای!
باورم نمیشد من موش ازمایشگاهی مادرم بودم چرا اخه؟من زندگی عادی میخواستم نمیخواستم ک یک اژدهای سیاه باشم
لوئیچی: چشم مادر...
به اتاقم رفتم و صورتم رو گریم کردم و دقیقا کپی مادرم شدم لباس هایش رو پوشیدم و به بقیه اندامم اهمیت ندادم به دروغ میگم بخواطر جهش امی هست...
به مقر جلسه رفتم و متوجه شدم سران دولت اونجان
لوئیچی: سلام بنده بئاتریس پورتیناری هستم...جهشی ژنتیکی به اسم جهش امی ساختم و روی خودم امتحانش کردم و الان بیش از نیم انسانیتم رو از دست دادم و به اژدهای سیاه اختصاص دادم...
چنگ های اژدهام رو فعال میکنم و بخواطرش شاخ و دمم فعال میشه و پوست صورتم تغییر میکنه
لوئیچی: قدرت مند ترین قدرت را من بدست اورده ام دلیلش رو نمیدونم ولی پسرم تبدیل به آهو شد...
سریعا دستور میدن و منو اسیر میکنن
لوئیچی: هی چیکار میکنید؟!!
رییس جمهور اومد و با تمسخر بهم نگاه کرد
+امید وارم از ازمایشات ما جون سالم به در ببری...بئاتریس پورتیناری!
چشمام از تعجب گشاد شد ازمایش؟ اما من فقط بیست سالمه!...
لوئیچی: هی هی یعنی چی؟! چرا باید ازمایش انجام بدید؟!
+میفهمی...
چندین روز گذشت و ازمایش ها مرگ بار تر میشد متوجه ی اتش سبز ابی خودم شده بودم و یک هم اتاقی کوچیک پیشم اوردن. یه خرگوش بود دختر بچه ای به اسم ایساگی اون هم درگیر ازمایشات مادرم بود
ایساگی: پس مادرت مقصره که به این روز افتادیم؟هی قلاده بهت وصله چرا؟
لوئیچی:این برا ازمایشاته هر وقت سبز میشه یعنی ازمایش دارم...
فلش بک*
ممکنه فکر کنین مادر ها عاشق پسر بچه ی خود هستن...ولی در مورد مادر من این قضیه متفاوته...
لوئیچی:مادر...امروز جلسه دارید...
بئاتریس: خب؟ جای من برو و خودتو جای من بزن...این ازمایش تموم نشده و تو تنها بازمانده ای!
باورم نمیشد من موش ازمایشگاهی مادرم بودم چرا اخه؟من زندگی عادی میخواستم نمیخواستم ک یک اژدهای سیاه باشم
لوئیچی: چشم مادر...
به اتاقم رفتم و صورتم رو گریم کردم و دقیقا کپی مادرم شدم لباس هایش رو پوشیدم و به بقیه اندامم اهمیت ندادم به دروغ میگم بخواطر جهش امی هست...
به مقر جلسه رفتم و متوجه شدم سران دولت اونجان
لوئیچی: سلام بنده بئاتریس پورتیناری هستم...جهشی ژنتیکی به اسم جهش امی ساختم و روی خودم امتحانش کردم و الان بیش از نیم انسانیتم رو از دست دادم و به اژدهای سیاه اختصاص دادم...
چنگ های اژدهام رو فعال میکنم و بخواطرش شاخ و دمم فعال میشه و پوست صورتم تغییر میکنه
لوئیچی: قدرت مند ترین قدرت را من بدست اورده ام دلیلش رو نمیدونم ولی پسرم تبدیل به آهو شد...
سریعا دستور میدن و منو اسیر میکنن
لوئیچی: هی چیکار میکنید؟!!
رییس جمهور اومد و با تمسخر بهم نگاه کرد
+امید وارم از ازمایشات ما جون سالم به در ببری...بئاتریس پورتیناری!
چشمام از تعجب گشاد شد ازمایش؟ اما من فقط بیست سالمه!...
لوئیچی: هی هی یعنی چی؟! چرا باید ازمایش انجام بدید؟!
+میفهمی...
چندین روز گذشت و ازمایش ها مرگ بار تر میشد متوجه ی اتش سبز ابی خودم شده بودم و یک هم اتاقی کوچیک پیشم اوردن. یه خرگوش بود دختر بچه ای به اسم ایساگی اون هم درگیر ازمایشات مادرم بود
ایساگی: پس مادرت مقصره که به این روز افتادیم؟هی قلاده بهت وصله چرا؟
لوئیچی:این برا ازمایشاته هر وقت سبز میشه یعنی ازمایش دارم...
۲.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.