در اشتیاق دیدنت سودای رفتن می کنم

در اشتیاق دیدنت، سودای رفتن می کنم
در خاطرات هر شبم، یاد تو را تن می کنم

یک جای خالی در دلم، آخر مرا دق می دهد
از درد تو در زندگی، حس بریدن می کنم

هر شب که می گیرد دلم، با یاد تو سر می کنم
تنها به عشق دیدنت، احساس بودن می کنم

من می رسم روزی به تو، در لحظه های مردنم
در روز مرگم در دلم، حس رسیدن می کنم

از بس که در اندوه تو، بی تاب دیدارت شدم
در اشتیاق دیدنت ،سودای رفتن می کنم
دیدگاه ها (۱)

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط