فیک مافیای خشن من
فیک مافیای خشن من
پارت : ۱۱
که کوک بعد کمی تفکر با ترس گفت: بچه ها ... ا.ت!
شوگا : ا.ت چی؟ هااا؟ ا.ت چیییی؟
کوک : عااا
شوگا: دِ بنال دیگه !
کوک : اون یارو گفت بهت بگیم مراقب ا.ت باشی!
شوگا : و شما الان بهم اینو میگین!
کوک : خب باید چیکار....
با سیلی که شوگا به کوک زد حرف اون نصفه موند!
تهیونگ: شوگا چته؟
شوگا با عصبانیت برگشت سمت ته و گفت : من چمه؟ شماها الان دارین بهم میگین ا.ت تو خطره!
تهیونگ: اما اون یه خدمتکار عه!
شوگا تفنگش رو در آورد و گرفت روی صورت ته و گفت : یه با دیگه حرفتو تکرار کن تا صورتتو متلاشی کنم!
تهیونگ: اوه اوه ... نکشیمون! نیاز نیس تفنگت رو بگیری روی صورت من و منو تهدید کنی برو دنبال عشق زندگیت ... تهیونگ چشمای شوگا نگاهی کرد و ادامه داد : نیاز نیس رفیق هاتو به یه عشق دو روزه بفروشی!
تهیونگ بعد حرفاش با دستش اسلحه ی شوگا زد کنار و رفت ..
پشت سر ته بقیه هم به دنبالش رفتن !
شوگا : گم شین مادر جن.ده ها !
شوگا با عصبانیت رفت سمت ماشینش و سوار شد ...
به سمت عمارت با سرعت وحشتناکی میروند بعد ۵ مین به عمارت رسید سریع پارک کرد و به سرعت پله ها رو بالا رفت و دوید سمت اتاق ا.ت .. شوگا درو کوبوند و باز کرد که دید ا.ت سالم روی تخته !
شوگا نفس نفس میزد و با دیدن ا.ت نفس عمیقی کشید که ا.ت با ترس بلند شد و به شوگا نگاه کرد !
ا.ت : شو...شوگا!
شوگا : هوففففف.. چیه؟
ا.ت : چ...چرا... اومدی ؟
شوگا : برای تو... چیز نگرانت شدم!
ا.ت : آها... اممم چیزی شده که نگرانم شدی؟
شوگا : نه .... آره ا.ت ... یه مشکلی بزرگ داریم ما یه دشمن داریم که نمیدونم چرا ولی میخواد تورو بدزده!
ا.ت : منو؟
شوگا : آره...
ا.ت : کِی میخوان منو بدزدن؟
شوگا: نمیدونم!
ا.ت : این دیگه خیلی جدید بود!
شوگا : کوفت ... ا.ت باید بریم حالا!
ا.ت : اما چرا.؟
شوگا : مشکل عقلی ای چیزی داری؟
ا.ت : آها ... خیلی مهم نیستا!
شوگا : پاشو بریم
ا.ت خواست بلند شه که دردش گرفت
ا.ت : آیییی
شوگا : چه مرگته؟
ا.ت : نمیتونم پاشم!
... : راستش پا شدنت دیگه خیلی مهم نیست دختر!
شوگا با تعجب برگشت پشت سرش رو دید که ...
پارت : ۱۱
که کوک بعد کمی تفکر با ترس گفت: بچه ها ... ا.ت!
شوگا : ا.ت چی؟ هااا؟ ا.ت چیییی؟
کوک : عااا
شوگا: دِ بنال دیگه !
کوک : اون یارو گفت بهت بگیم مراقب ا.ت باشی!
شوگا : و شما الان بهم اینو میگین!
کوک : خب باید چیکار....
با سیلی که شوگا به کوک زد حرف اون نصفه موند!
تهیونگ: شوگا چته؟
شوگا با عصبانیت برگشت سمت ته و گفت : من چمه؟ شماها الان دارین بهم میگین ا.ت تو خطره!
تهیونگ: اما اون یه خدمتکار عه!
شوگا تفنگش رو در آورد و گرفت روی صورت ته و گفت : یه با دیگه حرفتو تکرار کن تا صورتتو متلاشی کنم!
تهیونگ: اوه اوه ... نکشیمون! نیاز نیس تفنگت رو بگیری روی صورت من و منو تهدید کنی برو دنبال عشق زندگیت ... تهیونگ چشمای شوگا نگاهی کرد و ادامه داد : نیاز نیس رفیق هاتو به یه عشق دو روزه بفروشی!
تهیونگ بعد حرفاش با دستش اسلحه ی شوگا زد کنار و رفت ..
پشت سر ته بقیه هم به دنبالش رفتن !
شوگا : گم شین مادر جن.ده ها !
شوگا با عصبانیت رفت سمت ماشینش و سوار شد ...
به سمت عمارت با سرعت وحشتناکی میروند بعد ۵ مین به عمارت رسید سریع پارک کرد و به سرعت پله ها رو بالا رفت و دوید سمت اتاق ا.ت .. شوگا درو کوبوند و باز کرد که دید ا.ت سالم روی تخته !
شوگا نفس نفس میزد و با دیدن ا.ت نفس عمیقی کشید که ا.ت با ترس بلند شد و به شوگا نگاه کرد !
ا.ت : شو...شوگا!
شوگا : هوففففف.. چیه؟
ا.ت : چ...چرا... اومدی ؟
شوگا : برای تو... چیز نگرانت شدم!
ا.ت : آها... اممم چیزی شده که نگرانم شدی؟
شوگا : نه .... آره ا.ت ... یه مشکلی بزرگ داریم ما یه دشمن داریم که نمیدونم چرا ولی میخواد تورو بدزده!
ا.ت : منو؟
شوگا : آره...
ا.ت : کِی میخوان منو بدزدن؟
شوگا: نمیدونم!
ا.ت : این دیگه خیلی جدید بود!
شوگا : کوفت ... ا.ت باید بریم حالا!
ا.ت : اما چرا.؟
شوگا : مشکل عقلی ای چیزی داری؟
ا.ت : آها ... خیلی مهم نیستا!
شوگا : پاشو بریم
ا.ت خواست بلند شه که دردش گرفت
ا.ت : آیییی
شوگا : چه مرگته؟
ا.ت : نمیتونم پاشم!
... : راستش پا شدنت دیگه خیلی مهم نیست دختر!
شوگا با تعجب برگشت پشت سرش رو دید که ...
- ۸.۱k
- ۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط