ازنامه هایِ من برایِ تو ..
ازنامههایِمنبرایِتو ..
آن لحظه که شعلهی گاز را کم میکنی
تا آبِ کتری جوش بیاید،
آن لحظه که چایت را مینوشی و بعد
آخرین صفحه از کافکا در کرانه را بھ
پایان میرسانی،
آنجا که خوابت نمیبرد
و مثل همیشه به نوشتن پناه میآوری،
درست آن لحظه که
هیچ کاری برای انجام دادن نداری،
کلمهای برایم بنویس و به سمت من
روانه کن ..
شاید اندوهِ لطیفِ روزگارِ مرا
بشورد، این بی حوصلگیهای
روزگارِ تو ..
آن لحظه که شعلهی گاز را کم میکنی
تا آبِ کتری جوش بیاید،
آن لحظه که چایت را مینوشی و بعد
آخرین صفحه از کافکا در کرانه را بھ
پایان میرسانی،
آنجا که خوابت نمیبرد
و مثل همیشه به نوشتن پناه میآوری،
درست آن لحظه که
هیچ کاری برای انجام دادن نداری،
کلمهای برایم بنویس و به سمت من
روانه کن ..
شاید اندوهِ لطیفِ روزگارِ مرا
بشورد، این بی حوصلگیهای
روزگارِ تو ..
۸.۱k
۰۴ بهمن ۱۴۰۰