خاطرات ماندگار
#خاطرات_ماندگار
بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند. گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد.
هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردن.
میشد بادیگارد قماربازا...
بچه که بوده باباش می میره. خودش می مونه و مادرش. کاری از دست مادر هم بر نمی یومد. سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه.
تا از کلانتری زنگ می زدند، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره. وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه.
خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته، چرا نفرینش نمی کنی؟!!!
مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت:
خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان (عج) قرار بده
خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت
می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان (عج) کجا؟!!!!
اما انگار اثر #دعای_مادر رو نادیده گرفته بودند.
#حرانقلاب
#شهیدشاهرخ_ضرغام
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD20CeTkBePodfvVjw
☘ خانه سادات فاطمی یاس نبی ص☘
بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند. گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد.
هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردن.
میشد بادیگارد قماربازا...
بچه که بوده باباش می میره. خودش می مونه و مادرش. کاری از دست مادر هم بر نمی یومد. سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه.
تا از کلانتری زنگ می زدند، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره. وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه.
خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته، چرا نفرینش نمی کنی؟!!!
مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت:
خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان (عج) قرار بده
خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت
می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان (عج) کجا؟!!!!
اما انگار اثر #دعای_مادر رو نادیده گرفته بودند.
#حرانقلاب
#شهیدشاهرخ_ضرغام
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD20CeTkBePodfvVjw
☘ خانه سادات فاطمی یاس نبی ص☘
۱.۴k
۱۶ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.