بارها از بند او آزاد کردم خویش را

بارها از بند او آزاد کردم خویش را
باز دل در بند زلف تابدارش میشود

👤 اوحدی
دیدگاه ها (۱۴)

هم ظریفی هم حریفی هم چراغی هم شرابهم جهانی هم نهانی هم عیانی...

سوختن با آتش است و عشق با دیوانگیعشق بر هر دل که زد آتش چو م...

دلواپسم مثل " اَناری " که مبادانرسد به دستان تو در این" شب ی...

غمگین نباش...خوشبختی میتواند از درونتلخ ترین وسرد ترین روزه...

چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردمچو درمانم نبخشیدی به ...

❤️‍🩹👋ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را باز گم کردم ز شادی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط