سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))
طلائیه بودیم. دم دمای صبح، بچههایی که رفته بودند جلو، مجبور شده بودند عقبنشینی کنند. زمین و زمان میلرزید. اصلاً حس میکردی توی این دنیا نیستی، اینقدر که شدت آتش زیاد بود.
بیسیم به دست، بالای خاکریز ایستاده بود. داشت با فرماندهِ گردان صحبت میکرد. میخواست برگشتِ بچهها با کمترین تلفات باشد. ما اونطرف خاکریز پناه گرفته بودیم. با هر صدا دلم هری میریخت پایین. میگفتم الآن موج حاجی را میگیرد.
خودم را انداختم روی حاجی و با هم غلت خوردیم تا پایین خاکریز. نفسش بند آمده بود، ولی چیزی نگفت. آرام بلند شد و دوباره رفت سر کارش.
#شهیدهمت_رایادکنید_باذکرصلوات
#ادامه_دارد....
🍃 💟 @loveshohada28
#الـلـه_اڪبـر
طلائیه بودیم. دم دمای صبح، بچههایی که رفته بودند جلو، مجبور شده بودند عقبنشینی کنند. زمین و زمان میلرزید. اصلاً حس میکردی توی این دنیا نیستی، اینقدر که شدت آتش زیاد بود.
بیسیم به دست، بالای خاکریز ایستاده بود. داشت با فرماندهِ گردان صحبت میکرد. میخواست برگشتِ بچهها با کمترین تلفات باشد. ما اونطرف خاکریز پناه گرفته بودیم. با هر صدا دلم هری میریخت پایین. میگفتم الآن موج حاجی را میگیرد.
خودم را انداختم روی حاجی و با هم غلت خوردیم تا پایین خاکریز. نفسش بند آمده بود، ولی چیزی نگفت. آرام بلند شد و دوباره رفت سر کارش.
#شهیدهمت_رایادکنید_باذکرصلوات
#ادامه_دارد....
🍃 💟 @loveshohada28
#الـلـه_اڪبـر
۱.۱k
۲۲ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.