ری اکشن توکیو ریونجرز
ری اکشن توکیو ریونجرز
اگه ازشون بترسیم =]✨
(درخواستی)
کارکتر ها: ران ، ریندو ، ایزانا
داستان مشترک تمام کارکتر ها: داشتم قدم میزدم که یهو دوتا پسر جلوم سبز شدن. یکی از پسر ها بهم نزدیک شد و سعی کرد منو ببوسه. هلش دادم عقب ولی اصلا تکون نخورد.
پسر 1 : خانوم کوچولو سعی نکن فرار کنی وگرنه برات دردناک تموم میشه
پسر ۲ : اره عزیزم تو که نمی خوای درد...
یهو یه لگد محکم خورد تو صورت پسره. پراممم اون...
ران
پراممم اون یارویی که به طرف لگد زد ران بود!
ران: دفعه اخرت باشه سمت ا.ت من میای.
پسره رو کوبوند به دیوار و تا میخورد زدش. صدای شکستن دست پسره پیچید توی گوشم. پسر اولی هم سریع فرار کرد و رفت و اون یکی هم بیهوش افتاد زمین. سر و صورت ران خونی شده بود.
ران: ا.ت خوبی؟ کاریت که نکردن؟
ا.ت: ن...نه... خوبم...
ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب
ران: ا.ت ازم می ترسی؟
ا.ت: ن...نه اصلا به هیچ وجه
ران: پس بیا بغلم
یه قدم رفتم جلو. ولی بعدش انگار ترسیدم.
یهو دیدم ران اومد سمتم و منو محکم بغل کرد
ران: ا.ت، من برای هر کس هیولا باشم برای تو رام شدم.
ریندو
ریندو پسره رو خوابوند روی زمین و تا میتونست به صورتش مشت زد. بعد هم جفت پای پسره رو شکوند.
ریندو: ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت: اوم ...ا...اره ریندو ...سان
ریندو: چرا این طوری ای؟ سان؟ کاریت کردن؟
ا.ت: ن ...نه ...
ریندو: پس ازم می ترسی؛ نه؟
ا.ت: شاید...
ریندو: بیخیال ا.ت... من فقط بخاطر تو این کارو کردم!
ا.ت: یعنی با فرد دیگه ای نکردی؟
ریندو: عام... ولش کن. کیتن تو نباید از من بترسی
بعدش منو چسبوند به دیوار و محکم بوسیدم...
ایزانا
با یه لگد طرف رو پرت کرد گوشه ی دیوار. بعدش با مشت و لگد حسابی ازش استقبال کرد. پسره رو به زور بلند کرد و کاری کرد از من عذرخواهی کنه.
پسره: م...من...عذر می خوام...
بعد یه لگد زد به کمر پسره و پرتش کرد رو زمین.
ایزانا: آفرین حالا گمشو خونتون. ملکه ی من خوبی؟
ا.ت: ا...اره...ممنونم ایزانا...سان...
ایزانا دستت رو گرفت که یهو لرزیدی.
ایزانا: ملکه چی شده؟ اول که بهم میگی ایزانا سان الان هم وقتی دستت رو می گیرم می لرزی؟
ا.ت: عام خب فقط تو شُکام...
ایزانا: عام خب فهمیدم... ازم میترسی.
ا.ت: نه که اینطور باشه...
ایزانا: موهاتو ناز کرد* ملکه ببخشید که ترسوندمت. ولی هیچکس حق نداره به ملکه ی من دست بزنه:))
تموم شدددد دستم به فاخ الهی رفتتت
امیدوارم خوشتون بیاددد
اگه ازشون بترسیم =]✨
(درخواستی)
کارکتر ها: ران ، ریندو ، ایزانا
داستان مشترک تمام کارکتر ها: داشتم قدم میزدم که یهو دوتا پسر جلوم سبز شدن. یکی از پسر ها بهم نزدیک شد و سعی کرد منو ببوسه. هلش دادم عقب ولی اصلا تکون نخورد.
پسر 1 : خانوم کوچولو سعی نکن فرار کنی وگرنه برات دردناک تموم میشه
پسر ۲ : اره عزیزم تو که نمی خوای درد...
یهو یه لگد محکم خورد تو صورت پسره. پراممم اون...
ران
پراممم اون یارویی که به طرف لگد زد ران بود!
ران: دفعه اخرت باشه سمت ا.ت من میای.
پسره رو کوبوند به دیوار و تا میخورد زدش. صدای شکستن دست پسره پیچید توی گوشم. پسر اولی هم سریع فرار کرد و رفت و اون یکی هم بیهوش افتاد زمین. سر و صورت ران خونی شده بود.
ران: ا.ت خوبی؟ کاریت که نکردن؟
ا.ت: ن...نه... خوبم...
ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب
ران: ا.ت ازم می ترسی؟
ا.ت: ن...نه اصلا به هیچ وجه
ران: پس بیا بغلم
یه قدم رفتم جلو. ولی بعدش انگار ترسیدم.
یهو دیدم ران اومد سمتم و منو محکم بغل کرد
ران: ا.ت، من برای هر کس هیولا باشم برای تو رام شدم.
ریندو
ریندو پسره رو خوابوند روی زمین و تا میتونست به صورتش مشت زد. بعد هم جفت پای پسره رو شکوند.
ریندو: ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت: اوم ...ا...اره ریندو ...سان
ریندو: چرا این طوری ای؟ سان؟ کاریت کردن؟
ا.ت: ن ...نه ...
ریندو: پس ازم می ترسی؛ نه؟
ا.ت: شاید...
ریندو: بیخیال ا.ت... من فقط بخاطر تو این کارو کردم!
ا.ت: یعنی با فرد دیگه ای نکردی؟
ریندو: عام... ولش کن. کیتن تو نباید از من بترسی
بعدش منو چسبوند به دیوار و محکم بوسیدم...
ایزانا
با یه لگد طرف رو پرت کرد گوشه ی دیوار. بعدش با مشت و لگد حسابی ازش استقبال کرد. پسره رو به زور بلند کرد و کاری کرد از من عذرخواهی کنه.
پسره: م...من...عذر می خوام...
بعد یه لگد زد به کمر پسره و پرتش کرد رو زمین.
ایزانا: آفرین حالا گمشو خونتون. ملکه ی من خوبی؟
ا.ت: ا...اره...ممنونم ایزانا...سان...
ایزانا دستت رو گرفت که یهو لرزیدی.
ایزانا: ملکه چی شده؟ اول که بهم میگی ایزانا سان الان هم وقتی دستت رو می گیرم می لرزی؟
ا.ت: عام خب فقط تو شُکام...
ایزانا: عام خب فهمیدم... ازم میترسی.
ا.ت: نه که اینطور باشه...
ایزانا: موهاتو ناز کرد* ملکه ببخشید که ترسوندمت. ولی هیچکس حق نداره به ملکه ی من دست بزنه:))
تموم شدددد دستم به فاخ الهی رفتتت
امیدوارم خوشتون بیاددد
۱۷.۰k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.