سقای آب و ادب
#سقای_آب_و_ادب
#قسمت_دوم
🌑 عقیل پاسخش را گرفت و بسیار بیش از آن چه توقع داشت پاسخ گرفت. آخر عقیل هم با همه بزرگی اش نمی دانست که به چه مأموریت بزرگی اعزام شده است.
🌒 اگر نه قنبر که غلام و ملازم علی بود، که غلام سیاه قنبر به خواستگاری من می آمد به خاطر اتصال با واسطه اش به مولایم علی، از من جواب بلی می شنید. حال که این خود امیرالمؤمنین بود با همه علو و عظمت و رفعتش.
🌓 عقیل از مادر نیز اجازه گرفت و بعد به خیمه بزرگان برگشت و خطبه ی عقد را جاری ساخت.
🌑 هنوز چند روز از رفتن عقیل نگذشته بود که قاصدی از جانب امیر مؤمنان آمد و با مهر و صداق و هدایایی برای من که عطر بود و پارچه و لباس. و از هر کدام بهترین.
🌒 و این گذشته از محبت و عزت و احترام، نشانه ی این بود که ما می بایست اندک اندک مهیای رفتن می شدیم.
🌓 پدر فرمان داد که پنج هودج را به زیباترین نحو بیارایند و بر شترها بگذارند تا در یکی از هودج ها من و مادر و در بقیه، باقی زن های همراه بنشینند و ده سوار مسلح به شمشیرهای هندی را نیز فرمان داد که کاروان ما را تا مدینه همراهی کنند.
🌔 در آستانه ی شهر مدینه، زنان و مردان بنی هاشم به استقبال کاروان ما آمدند و ما را با اعزاز و اکرام تا خانه امیرالمؤمنین همراهی کردند.
🌕 و چنین شد که من به خانه ی پدرت در آمدم.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
#قسمت_دوم
🌑 عقیل پاسخش را گرفت و بسیار بیش از آن چه توقع داشت پاسخ گرفت. آخر عقیل هم با همه بزرگی اش نمی دانست که به چه مأموریت بزرگی اعزام شده است.
🌒 اگر نه قنبر که غلام و ملازم علی بود، که غلام سیاه قنبر به خواستگاری من می آمد به خاطر اتصال با واسطه اش به مولایم علی، از من جواب بلی می شنید. حال که این خود امیرالمؤمنین بود با همه علو و عظمت و رفعتش.
🌓 عقیل از مادر نیز اجازه گرفت و بعد به خیمه بزرگان برگشت و خطبه ی عقد را جاری ساخت.
🌑 هنوز چند روز از رفتن عقیل نگذشته بود که قاصدی از جانب امیر مؤمنان آمد و با مهر و صداق و هدایایی برای من که عطر بود و پارچه و لباس. و از هر کدام بهترین.
🌒 و این گذشته از محبت و عزت و احترام، نشانه ی این بود که ما می بایست اندک اندک مهیای رفتن می شدیم.
🌓 پدر فرمان داد که پنج هودج را به زیباترین نحو بیارایند و بر شترها بگذارند تا در یکی از هودج ها من و مادر و در بقیه، باقی زن های همراه بنشینند و ده سوار مسلح به شمشیرهای هندی را نیز فرمان داد که کاروان ما را تا مدینه همراهی کنند.
🌔 در آستانه ی شهر مدینه، زنان و مردان بنی هاشم به استقبال کاروان ما آمدند و ما را با اعزاز و اکرام تا خانه امیرالمؤمنین همراهی کردند.
🌕 و چنین شد که من به خانه ی پدرت در آمدم.
#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
۷۶۷
۲۰ مرداد ۱۴۰۰