داستان چشمها داستان عجیبیست

داستان چشم‌ها داستان عجیبی‌ست
بعضی چشم ها آبرو می برند
خصوصاً اگر مرد باشی
گاهی اوقات سرناسازگاری می‌گذارند
و باران می‌ریزند جلوی همه
بعضی چشم ها قاتل جان می‌شوند
خصوصا اگر صاحبش دختر باشد
جانت را به لب میرساند
بعضی چشم‌ها همیشه جان می‌دهند
چشمان مادرها را می گویم
که هر نگاهشان جان می‌دهد
چشم‌ها داستانشان عجیب است
چه داستان ها و شعرها که
چشم‌ها نقش اولشان بودند
مواظب چشم‌ها باشید
نکند باران بریزند ، بگذارید بخندند
چه خوب می‌شد چشم‌ها می‌خندیدند
چه عکس ها که اثر هنری ماه و سال
و قرن نمی شدند ، با آن چشم‌ها ❤ ️🍃

#محمدجواد_تقی‌پور
دیدگاه ها (۱۱)

شهد و شیرین است کاممچون تویی اندر بَرم 😇 💛 🍃 #امیرعباس_خالقو...

قدم زدن با تو 👫 💞 حرف زدن با تو 🗣 😍 ❣ نگاه کردن به تو 👀 😘 ❣ ...

دوستت دارم ...♡❣ به حدی که اگر باشی ...☆ برای تمام لحظه های...

‌‌‎تمـام "مـن" درڪَیـر دوست داشتـن "تـو" ست و این دلچسـب‌تری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط