طنـز جبهــه
#طنـز_جبهــه
🔸 فرمانداران در جنگ 😊
همہ دورتادور سفـره نشستہ بـودیم...
از گرسنگے نمیدونستیم قاشق را بڪنیم توی دهنمون یا توے چشامون ، فرمانده مقر بالای سنگر نشسته بود. چنـد نفر آدم مهم با لباسای اتو کرده هم دو روبرش نشسته بودند.
فرمانـده قبلا گفته بود
از بالا مے آیند برای بازرسے #آبروریـزی_نڪنیـــد
این روزهاے آخر آموزشے
آبروی منو بخـرید...
غذایمـان برنج بود و #ڪباب...
آشپز برای اولین بار خوش اخلاق شده بود. معـاون مقر گاهی مےخندید...
اکبر ڪاراته گفت:
ڪاشکی بازم بیانـد!
حاج بابایے می گفت:
آره؛ بلکہ نفسے تازه ڪنیم؛ مُردیم!
داشتیم حرف مے زدیم ڪہ
آشپـز با یہ فیسں و افادہ اے گفت :
برادران عزیز، ڪسی هست کہ غذا بخواد؟
فرمـانـده دوسـت داشت همـه با هـم بگیـم :
نہ خیر، سیـر شدیم، دستتون درد نکنه!
هنـوز حرفش تمـام نشده بود ڪہ همـہ با هم ، هر سیصـد نفر ، بشقـابامـونو بردیم توے هوا و گفتیم : مَن مَن! بہ من بـِده ! من بازم میخـوام ! ما جیغ و داد مے ڪردیم و فرمانده هر چه آبرو پیش بالایی ها داشت از بین بردیم....
ڪسی آبرو ریزی نڪنہ 😂 😂
@raviankomail
🔸 فرمانداران در جنگ 😊
همہ دورتادور سفـره نشستہ بـودیم...
از گرسنگے نمیدونستیم قاشق را بڪنیم توی دهنمون یا توے چشامون ، فرمانده مقر بالای سنگر نشسته بود. چنـد نفر آدم مهم با لباسای اتو کرده هم دو روبرش نشسته بودند.
فرمانـده قبلا گفته بود
از بالا مے آیند برای بازرسے #آبروریـزی_نڪنیـــد
این روزهاے آخر آموزشے
آبروی منو بخـرید...
غذایمـان برنج بود و #ڪباب...
آشپز برای اولین بار خوش اخلاق شده بود. معـاون مقر گاهی مےخندید...
اکبر ڪاراته گفت:
ڪاشکی بازم بیانـد!
حاج بابایے می گفت:
آره؛ بلکہ نفسے تازه ڪنیم؛ مُردیم!
داشتیم حرف مے زدیم ڪہ
آشپـز با یہ فیسں و افادہ اے گفت :
برادران عزیز، ڪسی هست کہ غذا بخواد؟
فرمـانـده دوسـت داشت همـه با هـم بگیـم :
نہ خیر، سیـر شدیم، دستتون درد نکنه!
هنـوز حرفش تمـام نشده بود ڪہ همـہ با هم ، هر سیصـد نفر ، بشقـابامـونو بردیم توے هوا و گفتیم : مَن مَن! بہ من بـِده ! من بازم میخـوام ! ما جیغ و داد مے ڪردیم و فرمانده هر چه آبرو پیش بالایی ها داشت از بین بردیم....
ڪسی آبرو ریزی نڪنہ 😂 😂
@raviankomail
۶۹۲
۲۰ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.