از کدامین هنجره

از کدامین هنجره
کدامین پنجره
تو تابیدی
و آتش گرفت فریاد
که من بی وقفه بارانم
در این ابری خواب آلوده ی
بی مرز
در این تاریکی بی درز
چنان خاموشم و
می جوشم از هذیان
در ابری خسته از
باران
تو را در خواب ،
خیالی تشنه می یابم
عطش از چشمه می جوشد
و غم بی وقفه می کوشد
که بارانی شوم هر دم
ولی ایکاش می دانست
که من بازیچه ی دردم
و من در اشک خود شادم
نباشی تو
بر بادم
#شهزاد
دیدگاه ها (۱)

ما پریشان خاطران خود گره ی کار خودیم دل ما قصه ی تاراج خزان ...

جـــــــان به کف، خنـــــده به لب، شعــــــله به دل، شور به ...

شمدانی هاو صدا دار ترین شاخه ی فصلماه را می شنوند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط