از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

🔴 🔵

از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم ، بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید ، گفتیم که بیداریم !

من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم.


#شعر_و_دنیایی_که_میسازمش
#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۱)

.حقیقت تنها خیال یک پنجره و یک انتظار بر قلبم است...رویا های...

r

تجملات هیچ‌وقت جاذبه‌ای برایم نداشت، من چیزهای ساده را دوست ...

متاسفانه جامعه ما مصداق همین تصویر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط