ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری



ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری

به شب سیاه عاشق چکند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری

بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش
به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری

من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن
که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری

تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری

دگران روند تنها به مثل به قاضی اما
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری

به چمن گلی که خواهد به تو ماند از وجاهت
تو اگر بخواهی ای گل کمش از گیاه داری

به سر تو شهریارا گذرد قیامت و باز
چه قیامتست حالی که تو گاه گاه داری


#شهریار
دیدگاه ها (۵)

‌می روماما نمی پرسم ز خویشره کجا...؟منزل کجا...؟مقصود چیست؟ب...

‌•••وشاعــرانه‌ترینماه،ماهِ بهمـن بود•••

‌هرچند هیچ روزی پادشاه نبوده امبا احساس "داشتن" ات اماحس میک...

‌من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلیچیزی نمی دانم از این د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط