پیرمرد لاغر و رنجور با دستهگلی بر زانو روی صندلی
☘ ️💐 پیرمرد لاغر و رنجور با #دسته_گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود.
روبروی او نشسته بوده و چشم از گل ها بر نمی داشتم!
وقتی به ایستگاه رسیدیم. پیرمرد بلند شد، دسته گل را به من داد و گفت:
می دانم از این گل ها خوشت آمده است.
به زنم می گویم که دادم شان به تو گمانم او هم خوشحال می شود و دسته گل را پذیرفتم و پیرمرد را نگاه کردم.
که از پله های اتوبوس پایین میرفت و وارد قبرستان کوچک شهر می شد.
🄵🄰🅃🄴🄼🄴🄷
روبروی او نشسته بوده و چشم از گل ها بر نمی داشتم!
وقتی به ایستگاه رسیدیم. پیرمرد بلند شد، دسته گل را به من داد و گفت:
می دانم از این گل ها خوشت آمده است.
به زنم می گویم که دادم شان به تو گمانم او هم خوشحال می شود و دسته گل را پذیرفتم و پیرمرد را نگاه کردم.
که از پله های اتوبوس پایین میرفت و وارد قبرستان کوچک شهر می شد.
🄵🄰🅃🄴🄼🄴🄷
- ۵.۵k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط