زمستان بود و بی تابی ، دلم جایی فدایی شد
زمستان بود و بی تابی ، دلم جایی فدایی شد
نفس در سینه خشکش زد، دلم با تو هوایی شد
نگاهت نور خورشیدی ، که چشمان مرا می زد
نشستم بر سر راهت ، هوس با تو خدایی شد
به تیر تیز مژگانت ، دلم صدبار می لرزید
به دستانت که لب دادم ، شروعی سینمایی شد
درون خانه ای خلوت ، به کام شربتی گیرا
نشستم رو به چشمانت ، نگاهت ماورایی شد .
.
ز رقص بیت هایی شاد ، به بزم شعر و بی خوابی
سرودم در دلم وزنی که عشقش ناخدایی شد
خیابان ها خبر دارند ، چه بی اندازه خالی شد
تمام لحظه های خوش به قلبم مومیایی شد
نفس در سینه خشکش زد، دلم با تو هوایی شد
نگاهت نور خورشیدی ، که چشمان مرا می زد
نشستم بر سر راهت ، هوس با تو خدایی شد
به تیر تیز مژگانت ، دلم صدبار می لرزید
به دستانت که لب دادم ، شروعی سینمایی شد
درون خانه ای خلوت ، به کام شربتی گیرا
نشستم رو به چشمانت ، نگاهت ماورایی شد .
.
ز رقص بیت هایی شاد ، به بزم شعر و بی خوابی
سرودم در دلم وزنی که عشقش ناخدایی شد
خیابان ها خبر دارند ، چه بی اندازه خالی شد
تمام لحظه های خوش به قلبم مومیایی شد
۱.۴k
۱۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.