پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید

پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید
زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد!
پسرک گفت، زیباست، چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و با غرور گفت : بله، برادرم برایم خریده است، دوست داشتی جای من بودی ؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه، ولی دوست داشتم جای برادرت بودم، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم …

" تفاوت دیدگاهها!"
دیدگاه ها (۱)

ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدندر گوشه ی میخانه هم ما ر...

هرگاه ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯽ ، ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ...

ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ،ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﺳ...

. به قول بهروز وثوقی:من نه "ﺁﺭﺯﻭﯼِ " ﮐـﺴـﯽ ﻫﺴﺘم ﻭ ﻧـﻪ " ﺁﻭﯾﺰ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط