هرروز
هرروز...
انرژی زیادی صرف میکنم
تا باورم نشود رفته ای...
مثلا هرروز...
روبه آینه می ایستم
رژ قرمز میزنم
تا پررنگ تر ببوسمت...
لبخندهایم را گول میزنم
و وقتی نگاهم،به جای خالی دست هایت
روی شانه ام می افتد
بغض هایم را تهدید می کنم
که اگر بشکنند
دیگر هیچوقت برنمیگردی...
هرروز...
کفش هایم را می پوشم...
و به خودم قول میدهم امروز تو را ببینم!
هرشب...
به تو شب بخیر می گویم
و تظاهر می کنم...
سرباز برنگشته ی جنگی هستی
که هنوز تمام نشده!
که دوستم داری...
که جیب سمت چپ سینه ات
عکس کوچکم را بغل کرده است...
بعد باورهایم را می گذارم زیر بالشم
غلت می زنم تا گریه هایم را نشنوی...
به کسی نگو مخاطب شعرهای من تویی!
شرم دارم زنی بفهمد
مرا در آغوش گرفته ای و...
عاشقم نشدی!
انرژی زیادی صرف میکنم
تا باورم نشود رفته ای...
مثلا هرروز...
روبه آینه می ایستم
رژ قرمز میزنم
تا پررنگ تر ببوسمت...
لبخندهایم را گول میزنم
و وقتی نگاهم،به جای خالی دست هایت
روی شانه ام می افتد
بغض هایم را تهدید می کنم
که اگر بشکنند
دیگر هیچوقت برنمیگردی...
هرروز...
کفش هایم را می پوشم...
و به خودم قول میدهم امروز تو را ببینم!
هرشب...
به تو شب بخیر می گویم
و تظاهر می کنم...
سرباز برنگشته ی جنگی هستی
که هنوز تمام نشده!
که دوستم داری...
که جیب سمت چپ سینه ات
عکس کوچکم را بغل کرده است...
بعد باورهایم را می گذارم زیر بالشم
غلت می زنم تا گریه هایم را نشنوی...
به کسی نگو مخاطب شعرهای من تویی!
شرم دارم زنی بفهمد
مرا در آغوش گرفته ای و...
عاشقم نشدی!
- ۴.۰k
- ۱۵ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط