او نباشد و محتاج نوازش باشی
او نباشد و محتاج نوازش باشی
چه بلایی سر گیسوانت خواهد آمد؟
وقتی خانه از حضورش کمرنگ باشد
چه زخمی بر تن اتاق وارد خواهد شد؟
او نباشد و چای روی میز حقش
از دهان افتادن است
سوزن گرامافون قدیمی روی آهنگی
قدیمی گیر کردن است
او نباشد پنجره بسته بماند بهتر است
پرنده را آزاد خواهم کرد
از اعتماد دستان او دانه برمیداشت
حالا که نیست
چه فرقی می کند در قفس بمیرد یا خیابان
وای از فصلی که...
او نباشد و باران بیاید
همین جا شعر را پایان خواهم داد
چه بلایی سر گیسوانت خواهد آمد؟
وقتی خانه از حضورش کمرنگ باشد
چه زخمی بر تن اتاق وارد خواهد شد؟
او نباشد و چای روی میز حقش
از دهان افتادن است
سوزن گرامافون قدیمی روی آهنگی
قدیمی گیر کردن است
او نباشد پنجره بسته بماند بهتر است
پرنده را آزاد خواهم کرد
از اعتماد دستان او دانه برمیداشت
حالا که نیست
چه فرقی می کند در قفس بمیرد یا خیابان
وای از فصلی که...
او نباشد و باران بیاید
همین جا شعر را پایان خواهم داد
- ۳۴۵
- ۲۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط