او نباشد و محتاج نوازش باشی

او نباشد و محتاج نوازش باشی
چه بلایی سر گیسوانت خواهد آمد؟
وقتی خانه از حضورش کمرنگ باشد
چه زخمی بر تن اتاق وارد خواهد شد؟
او نباشد و چای روی میز حقش
از دهان افتادن است
سوزن گرامافون قدیمی روی آهنگی
قدیمی گیر کردن است
او نباشد پنجره بسته بماند بهتر است
پرنده را آزاد خواهم کرد
از اعتماد دستان او دانه برمیداشت
حالا که نیست
چه فرقی می کند در قفس بمیرد یا خیابان
وای از فصلی که...
او نباشد و باران بیاید
همین جا شعر را پایان خواهم داد
دیدگاه ها (۲)

شانه می خواهمبرای گریه هایی بی وقفهاین روزها که از آشوب لبری...

خیلی بده وقتی داری تایپ میکنیاز کلید های خیس کیبورد بفهمی دا...

خیلی دوست دارم مامانم رو میگمکه هم واسم پدر بود هم مادر

.پنجره ی خوابت را باز بگذار عشق من!امشب هم می آیم.پیرهن نارن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط