ساعت ها می ایستم و نگاه می کنم؛
ساعت ها می ایستم و نگاه می کنم؛
تو پیدا نمیشوی.
بین این مردم
بین همهمه ی شهر و صدای ماشین ها
که فرو میروند در عمق شلوغی
تو نیستی
این نبودن تقصیر تو نیست
آنقدر از ماندنت مطمئن بودم که
دستت را آنطور که باید سفت نگرفتم .
لعنت به این پاییز...لعنت به این زمستون ..لعنت به این دنیااای لعنتی که دستای منوتوروازهم جداااااکرد....
تو پیدا نمیشوی.
بین این مردم
بین همهمه ی شهر و صدای ماشین ها
که فرو میروند در عمق شلوغی
تو نیستی
این نبودن تقصیر تو نیست
آنقدر از ماندنت مطمئن بودم که
دستت را آنطور که باید سفت نگرفتم .
لعنت به این پاییز...لعنت به این زمستون ..لعنت به این دنیااای لعنتی که دستای منوتوروازهم جداااااکرد....
۳.۸k
۱۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.