ساعت ها می ایستم و نگاه می کنم

ساعت ها می ایستم و نگاه می کنم؛
تو پیدا نمیشوی.
بین این مردم
بین همهمه ی شهر و صدای ماشین ها
که فرو میروند در عمق شلوغی
تو نیستی
این نبودن تقصیر تو نیست
آنقدر از ماندنت مطمئن بودم که
دستت را آنطور که باید سفت نگرفتم .
لعنت به این پاییز...لعنت به این زمستون ..لعنت به این دنیااای لعنتی که دستای منوتوروازهم جداااااکرد....
دیدگاه ها (۳)

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﺴﯽﻫﺴﺖ،ﮐﺠﺎﺳﺖﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖﺍﯾﻦ‌ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺠﺎ...

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشقهم دعا کن گره ی تازه نیافز...

من از این دنیای خود بیگانه گشتم نازنینچون ندانستم که با تو ع...

تو همان محرم جانی که صدایت بکنمتو همان سرمد جانی که ندایت بک...

سناریو

⁨ این بار از کجا شروع کنم؟...شاید باید از همان روزهایی بگویم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط