دروغ چرا

🍂

دروغ چرا
هر روز که می دیدمت
به هم می ریختم
خیال که نه
مطمئن بودم انگار
که چشم هایت محض تحقیر من این طور
می درخشند
ختم کلام
تحمل این همه زیبایی را نداشتم
بین صورت من و تو فاصله بیداد می کرد
بیداد
برای همین یک روز اتفاقی
البته بی هیچ سعی و اصراری
خیلی خودمانی
به خدا گفتم تو را به قورباغه تبدیل کند
ندا آمد این خواسته ...
کنجکاو گفتم آری
نمی دانم سر کدام کار نیکم
حرفم یک مرتبه به آسمان رسید
و تو ناگهان بخت برگشته
سر از برکه درآوردی
اولش شوکه شدم
گفتم عجب خواب جالبی ست
اما زود فهمیدم
این تغییر ،رویا که نه
حقیقت دارد
چند روزی خودم را سرزنش می کردم
مردک چرا دعا نکردی خودت خوب شوی؟
این چه بلا بود سر بی نوا آوردی؟
نشد
نتوانستم بی خیال شوم
هر روز کنار چاه و چاله ها می نشستم
تا یک قورباغه می جهید
زود روی هوا می زدمش
می بردمش خانه تمیزش می کردم و
رو به آسمان ...
خدایا این بود می شود برش گردانی؟
حرف ها یکی یکی اجابت و قورباغه ها
یکی یکی معشوقه می شدند
اما هیچ کدامشان تو نبودی
گویی مردهای زیادی مثل من
غرق خودخواهی
دنیای دلبرشان را خراب کرده بودند
قورباغه بود که زن می شد اما
اما
اما تو کجا رفته بودی؟
کدام برکه؟
همین طور این دغدغه را آه می کشیدم
که یکی شان حین تبدیل جوابم را داد
دلبر شما را می شناسم
گفتم چگونه پیدا کنمش؟
خندید و گفت
زن به دست مرد
تنها یک مرتبه بیچاره می شود
خودش را که یافت با مرد دیگری
خوشبختی را چنان عاقلانه پی می گیرد
که عقل جن هم نمی رسد
برگشتن از مردی که اکنون کنار اوست
از محال هم محال تر است
گفتم شما بگو کجاست به دست آوردنش با من
گفت او زیبا ترین ما بود
برای همین شاه برکه
جذابترین قورباغه ی شهر
همان شب از دلبرتان خواستگاری و
هزار قلم حشره کببینش کرد
چند برکه به بنامش زد و خیلی زود
قار و قورشان تمام مرداب پیچید
خلاصه شوهر خوبی ست برایش
شوهری که وسط لجنزار هم
چشم از تماشا نمی چرخاند
از فاصله ی دور هم دیدم
چگونه هم زبان و هم دل اند
با گریه گفتم از کجا معلوم که راضی ست؟
گفت زن ها وقتی کسی را از ته دل دوست دارند به خانه و خانواده می اندیشند
وقتی که عشق واقعی می بینند
به گریه پشت می کنند
گفتم از کجا می دانی مرا فراموش کرده؟
گفت خودم دیدم
وقت تخم گذاری از ته دل می خندید
و صمیمی ،زیبا
رو به همسرش می گفت ای جان...
دیدگاه ها (۸)

حافظ جان اینبار که فال گرفتم لطفا نگو که می آید همه چیز خوب ...

سالها بعد وقتی نیستیوقتی شبهای طولانی را برای فراموش کردنت ب...

آخرین بار تو را در قایقی شناورروی موجهای اقیانوس دیده انددر ...

دلم جنگل، دلم باران، دلم اصلا غلط کردهدلم بوسه، لب یاران، دل...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط