حاج سید احمد خوشنویس
حاج سید احمد خوشنویس
حاج سید احمد اصفهانی (رحمة الله علیه) برای ما نوشت: من به مسجد سهله مشرف میشدم.
روز جمعهای در حجره نشسته بودم که ناگاه سیدمعمم و موقری داخل شد.
ایشان قبای فاخر و عبای قرمزی پوشیده و به آنچه درگوشه حجره بود، نظری انداخت در آن جا تعدادی کتاب و ظرف و فرشی بود فرمود: اینها نیاز دنیویات را تأمین میکند.
تو هر روز صبح به نیابت از صاحب الزمان علیهالسلام زیارت عاشورا بخوان و من ماهیانه برای تو خرجی میفرستم.
آن را بگیر که اصلا محتاج به احدی نباشی.
سپس مقداری پول داد و گفت: این مبلغ برای یک ماه تو کافی است.
بعد از این حرف به طرف در مسجد براه افتاد در حالی که من قدرت نداشتم از زمین برخیزم.
زبانم هم بند آمده بود و هر چه خواستم صحبتی کنم، نتوانستم.
همین که بیرون رفت، مثل این که زنجیرهایی آهنین به من بسته شده بود که با رفتن ایشان باز شد و قدرتی پیدا کردم.
برخاستم و از مسجد خارج شدم، ولی هر قدر جستجوکردم، اثری از آن آقا ندیدم.
برکات حضرت ولی عصر عج حکایات عبقری حسان ص179 به نقل از عبقری حسان ج 1 ، ص 113 ، س 15
حاج سید احمد اصفهانی (رحمة الله علیه) برای ما نوشت: من به مسجد سهله مشرف میشدم.
روز جمعهای در حجره نشسته بودم که ناگاه سیدمعمم و موقری داخل شد.
ایشان قبای فاخر و عبای قرمزی پوشیده و به آنچه درگوشه حجره بود، نظری انداخت در آن جا تعدادی کتاب و ظرف و فرشی بود فرمود: اینها نیاز دنیویات را تأمین میکند.
تو هر روز صبح به نیابت از صاحب الزمان علیهالسلام زیارت عاشورا بخوان و من ماهیانه برای تو خرجی میفرستم.
آن را بگیر که اصلا محتاج به احدی نباشی.
سپس مقداری پول داد و گفت: این مبلغ برای یک ماه تو کافی است.
بعد از این حرف به طرف در مسجد براه افتاد در حالی که من قدرت نداشتم از زمین برخیزم.
زبانم هم بند آمده بود و هر چه خواستم صحبتی کنم، نتوانستم.
همین که بیرون رفت، مثل این که زنجیرهایی آهنین به من بسته شده بود که با رفتن ایشان باز شد و قدرتی پیدا کردم.
برخاستم و از مسجد خارج شدم، ولی هر قدر جستجوکردم، اثری از آن آقا ندیدم.
برکات حضرت ولی عصر عج حکایات عبقری حسان ص179 به نقل از عبقری حسان ج 1 ، ص 113 ، س 15
۴۷۰
۲۰ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.