💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸
💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸💖🌸
🌷 هر روز یک غزل از حافظ 🌷
صوفی ار باده بهاندازه خورد، نوشش باد
ور نه، اندیشهی این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پیر ما گفت: «خطا بَر قلمِ صُنع نرفت.»
آفرین بر نظر پاکِ خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمهی خون سیاووشش باد
گر چه از کبر، سخن با منِ درویش نگفت
جان فدای شکرینپستهی خاموشش باد
چشمم از آینهدارانِ خط و خالش گشت
لبم از بوسهربایانِ بر و دوشش باد
نرگس مستِ نوازشکنِ مردمدارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامیِ تو مشهور جهان شد حافظ
حلقهی بندگیِ زلف تو در گوشش باد
🌷 هر روز یک غزل از حافظ 🌷
صوفی ار باده بهاندازه خورد، نوشش باد
ور نه، اندیشهی این کار فراموشش باد
آن که یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پیر ما گفت: «خطا بَر قلمِ صُنع نرفت.»
آفرین بر نظر پاکِ خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعیان میشنود
شرمی از مظلمهی خون سیاووشش باد
گر چه از کبر، سخن با منِ درویش نگفت
جان فدای شکرینپستهی خاموشش باد
چشمم از آینهدارانِ خط و خالش گشت
لبم از بوسهربایانِ بر و دوشش باد
نرگس مستِ نوازشکنِ مردمدارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامیِ تو مشهور جهان شد حافظ
حلقهی بندگیِ زلف تو در گوشش باد
۳.۰k
۰۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.