آدم گاهی دلش نه عشق میخواهد نه دوست داشتن های آتشین و رنگ
آدم گاهی دلش نه عشق میخواهد نه دوست داشتن های آتشین و رنگارنگی که هرکسی آرزوی تجربه کردنش را دارد !
دلش نمیخواهد کسی برایش مهربان باشد و صبح به صبح با پیام ها و تماس های محبت آمیز بیدارش کند !
دلش نمیخواهد مدام نگران باشد و برای آینده ی نامعلومِ این دوست داشتن ها غصه بخورد . از دنیای شیرینِ تنهایی اش فاصله بگیرد و خوشی های دوستانه اش را با یک آدمِ دیگر تقسیم کند.
آدم گاهی دلش فقط تنهایی میخواهد و یک جای دِنج که بتواند به وسعتِ تمام غصه هایی که از تنها نبودن به دلش نشسته است ، گریه کند و بعد از آن برای خودش باشد ، بدون حس های مزاحم و نا امیدکننده دوست داشتنش را به اطرافیانش هدیه کند ، با دوستانش وقت بگذراند ، با خانواده اش . و خودش را بیرون بکشد از مُردابِ دوست داشتن های عجیب و غریبِ این روزها که همیشه یک جایَش مثلِ درِ خانه ای قدیمی می لَنگَد و هیچ کاری هم نمیشود برایشان کرد . اصلا همه ی آدم ها یکجایی ، بعد از مدت ها تنها نبودن نیاز دارند به آغوشِ تنهاییِشان برگردند و خیلی چیزها را دوباره بسازند . روحِ خسته و احساسات ویران شده یشان را ، عقایدشان را ، اعتمادشان را . نیاز دارند تویِ خیابان های شلوغ شهر تنها قدم بزنند ، تنها خرید کنند و تنها تویِ کافه ای بنشینند و به حالِ خوبشان بخندند . از شنیدن هیچ تجربه یِ عاشقانه ای حسرت نخورند و قَلبشان به تَپِش نَیوفتد . گوشه ای از پارک بایستند و به بازی بچه ها خیره شوند . دنبال اهدافشان باشند و برای به تحقق پیوستنشان بِجَنگند . هروقت دلشان خواست گوشی را خاموش کنند و بدونِ هیچ استرسی ، دل به زندگیِ واقعی بسپارند ، شیطنت هایشان را بگذارند تویِ کیفشان و با خود به همه جا ببرند . برایِ خودِ خودشان نفس بکشند و شاد بودن را با تمام وجود حس کنند .
تمام آدمها یکجایی از زندگیشان باید به تنهایی هایشان برگردند و برای خودشان باشند . اگر به اینجای زندگی برسید ، تنها بودن اصلا وضعیت خوفناکی نیست !
هروقت لازم دانستید به تنهایی هایتان برگردید خیلی وقتها تنها نبودن به غم و غصه هایش نمی ارزد ...
دلش نمیخواهد کسی برایش مهربان باشد و صبح به صبح با پیام ها و تماس های محبت آمیز بیدارش کند !
دلش نمیخواهد مدام نگران باشد و برای آینده ی نامعلومِ این دوست داشتن ها غصه بخورد . از دنیای شیرینِ تنهایی اش فاصله بگیرد و خوشی های دوستانه اش را با یک آدمِ دیگر تقسیم کند.
آدم گاهی دلش فقط تنهایی میخواهد و یک جای دِنج که بتواند به وسعتِ تمام غصه هایی که از تنها نبودن به دلش نشسته است ، گریه کند و بعد از آن برای خودش باشد ، بدون حس های مزاحم و نا امیدکننده دوست داشتنش را به اطرافیانش هدیه کند ، با دوستانش وقت بگذراند ، با خانواده اش . و خودش را بیرون بکشد از مُردابِ دوست داشتن های عجیب و غریبِ این روزها که همیشه یک جایَش مثلِ درِ خانه ای قدیمی می لَنگَد و هیچ کاری هم نمیشود برایشان کرد . اصلا همه ی آدم ها یکجایی ، بعد از مدت ها تنها نبودن نیاز دارند به آغوشِ تنهاییِشان برگردند و خیلی چیزها را دوباره بسازند . روحِ خسته و احساسات ویران شده یشان را ، عقایدشان را ، اعتمادشان را . نیاز دارند تویِ خیابان های شلوغ شهر تنها قدم بزنند ، تنها خرید کنند و تنها تویِ کافه ای بنشینند و به حالِ خوبشان بخندند . از شنیدن هیچ تجربه یِ عاشقانه ای حسرت نخورند و قَلبشان به تَپِش نَیوفتد . گوشه ای از پارک بایستند و به بازی بچه ها خیره شوند . دنبال اهدافشان باشند و برای به تحقق پیوستنشان بِجَنگند . هروقت دلشان خواست گوشی را خاموش کنند و بدونِ هیچ استرسی ، دل به زندگیِ واقعی بسپارند ، شیطنت هایشان را بگذارند تویِ کیفشان و با خود به همه جا ببرند . برایِ خودِ خودشان نفس بکشند و شاد بودن را با تمام وجود حس کنند .
تمام آدمها یکجایی از زندگیشان باید به تنهایی هایشان برگردند و برای خودشان باشند . اگر به اینجای زندگی برسید ، تنها بودن اصلا وضعیت خوفناکی نیست !
هروقت لازم دانستید به تنهایی هایتان برگردید خیلی وقتها تنها نبودن به غم و غصه هایش نمی ارزد ...
۷.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.