عشقبیرحم

#عشق_بی_رحم

ات:تهیونگ یه بوسه طولانی کرد و منم همراهیش کردم که یهو.....نه نه نباید اون باشه برگشتم دیدم بعله

پارک:چشمم روشن خانم ات

تهیونگ:پارک من دوستش دارم

پارک:اممممم......مبالکه(تبریک گفتن غیر منتظره🤌)

ات:ممنونم آقای پارک(خایَمال😐🫵)

ات:رفتم سر کارم و کارم و به خوبی انجام دادم حس خیلی خوبی بود که عاشق یکی شدم که عاشقمه چون هر وقت عاشق کسی میشدم عاشقم نبود(چقدر عاشق در عاشقی شد👍)

تهیونگ:خانم لی ات نمیخواید بیاید؟

ات:آها باش

تهیونگ:چیزی شده؟

ات:محو زیبایی هاتون شدم آقا کیم(*🫡)

تهیونگ:(خنده)عاشقتم(لبش و سطحی میبوسه)

ات:رفتیم تو ماشین نشستیم و آهنگ گوش دادیم و آهنگ خندیدم رسیدم دم در خونمون سریع لب تهیونگ و سطحی بوسیدم و خدافظی گفتم و رفتم تو خونه

ات:اومااااااا(با داد)

ات:مامان؟(با تعجب)

یه کم دیگه جلوتر میرم میبینم خونِ خون روی زمین حال خونمون جلوتر که رفتم......

ات:مامان؟(تعجب و بغض)


ادامه دارد🖤🕸️

شرایط:🖤

5 تا لایک🕸️

2 تا بازنشر🕸️

1فالو🕸️

چون این پارت کم نوشتم شرایط و کم کردما🫵🫀
دیدگاه ها (۵)

😭✨

پیشرفت بی تی اس در گذر زمان🤌💝

#سناریووقتی غذا درست میکنی و شور میشه😐🫢نامجون: ات ببازم غذات...

پروف جدیدمون گمم نکنید🫵🫀🙂‍↕️

هنرمند کوچولوی من 😘

رمان { برادر ناتنی} پارت ۱۴

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط