نیمه شب است

نیمه شب است

و من دوباره تنهای تنها

در این سکوت شب منتظر ...

تو نیستی

اما صدایت هست

در میان این سکوت سنگین

و دستت حلقه بر پنجره ای که خاک می خورد...

هر بار که صدایم می زنی

پنجره را باز می کنم

باد می پیچد میان اتاق

صورتم را به باران می سپارم

و اشک

نامه های خیس مرا

به چشم های تو می رساند...

تو همیشه فاصله را

با لهجه باران می گریی و من

غربتم را

با زبان بی دلی

که سخت دلتنگ است...
دیدگاه ها (۱)

تو دلمـ اینهمہ غــم جانمیگیرهچی‌بجز غــم داره اوڹ‌دڸ‌که‌اسیر...

چرا فلسفه ببـافم؟ ساده بگویم از نبودنتحالم خوب نیستخوب نیست ...

وﻗﺘﻴﻜﻪ ﺗﻨﮓ ﻏﺮوب، ﺑﺎرون ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﻣﻲزﻧﻪ‫ﻫـﻤـﻪ ﻏﺼـﻪﻫﺎی دﻧـﻴﺎ ﺗـﻮ...

ﺍﮔـــــﻪ ﺑـﺎﻫﺎﺕ ﺳـــــــــــﺮﺩ ﺷﺪﻩ ...ﺍﮔـــــﻪ ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﻣﯿﺪﯼ ﻣ...

شب، بوی گیسوانت را دارد.بادی که از سمت پنجره می‌وزد، ردّ لبخ...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

بعد از درد آن شب ✭ Wylder✭P.3در ادامه...آن شب طولانی‌تر از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط