من میتوانم

من میتوانم
در اتمسفر ترین نقطه ی آغوش ات نفس بکشم
و برای بوسیدن ات
ساعت ها در نگاهت به انتظار بنشینم
تا روی چشمانت را کم کنم!
اما مثل روز برایم روشن است
این نسیمی که از جانب اردیبهشت می وزد
به همراه عطر سردی که در گردن ام پیچیده
چه بر سر نفس هایت می آورد!
و هنگامی که مهتابِ آسمانی خالی از ابر
چهره ام را سایه روشن میکند
طاقت ات طاق میشود
لب هایت به تکاپو می افتد
وآن چنان خودت را گم میکنی
که برای پیدا کردن ات
ساعت ها معاشقه لازم است!
خونسرد بودنم را فحش میدهی!
اما باور کن
از این همه تاریکی
همین برایم کافیست
که نیمه های شب
دست هایم را زیر سرت میگذاری
ابروهایت را نوازش میکنم
آرام آرام به خواب می روی و من
پلک هایت را میبوسم!
دیدگاه ها (۳)

شب شعری شده بر پا،میانِ چشم و ابرویت شده این شب بلندایش،گ...

گفته بودی که اگر بوسه دهی توبه کنمکه دگر بار از این گونه خطا...

فراوان دوستت دارمداغ تر از آتش فشان های فعالعمیق تر از مسیر ...

"چـشم هـایـت"سـیـاه چـالـه هـای کـهکـشـان مــن انـدوقـتـی بـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط