حقیقت پنهان🌱
حقیقت پنهان🌱
part94
دیانا:*از سردرد داشتم میمردم آخه دختر (نیکا رو میگه) چطور به سرت زد که این کارو کنی آخه*
ارسلان: چته؟
دیانا: سرم درد میکنه
ارسلان: میخوای یکم گیجگاههاتو ماساژ بدم؟
دیانا: نه نمیخواد
ارسلان: خب پس وایسا مسکنی چیزی برات بیارم
دیانا: نه ولش کن
ارسلان: نمیشه که.. یا ماساژه یا هم قرص
دیانا: هوفف.. باشه همون قرصو اگه پیدا کردی برام بیار
..
..
•مکالمه رضا و امیر•
+بعد چند سااال یاد من افتادیا
-آره دیگه داداش چیکار کنیم. ماهم گرفتاریم.. راستی شنیدم مامانت فوت شده
+هعیی اره داداش
بدبخت تر از ما تو این دنیا نیست من نمیدونم چرا این بلا باید سر من و خواهرم بیاد
-دیگه بالاخره سرنوشته، نمیشه عوضش کرد.
منم زنگ زدم اینو بهت بگم.. 28 ساعت دیگه پرواز دارم، میخوام برم ترکیه..
+خبب به کتفم بعد 10/15 سال زنگ زدی میگی دارم میرم ترکیه به من چه خووو(تو دلش میگفت ولی یکمی بلند)
-رضا چیزی گفتی؟؟
+ها ؟ نه هیچی.. عه داری میری
خب به سلامتی.
-سلامت باشی داداش.. آهان راستی...
+چیه؟
-استوری نیکارو دیدم که......
+تو چرا باید خواهر منو فالو داشته باشی؟
-وا داداش جای خواهرمه، بعذشم همکاریم خب
+ببخشید معذرت میخوام من حالم یکم خوب نیس. خب داشتی میگفتی....
-آره داشتم میگفتم.. نیکا استوری گذاشته بود بای.. خواستم بگم ینی از دیجش رفته بیرون؟؟ یا از شهر، کشور.....
راستش یکمی نگران شدم(نویسنده: مطمعنیییی؟؟؟ تو نگران شدی؟
حالا میبینیم)
+نیکا؟؟ نه بابا شاید چون حالش خوب نبوده این استوریو گذاشته
وگرنه نه، اوکیه.....
-آها خب دس خیالم راحت شد
+از چی؟؟؟؟
-عامم از اینکه نمیخواد با پیجش خدافظی کنه
+آها. خب کاری نداری
-نه داداش خوشحال شدم صداتو شنیدم
+منم همینطور، فعلا
•پایان مکالمه•
رضا:*به خودم اومدم دیدم ته حیاط ویلاعم. وا ینی موقعی که داشتم با تلفن حرف میزدم اینقدر دور شده بودم؟؟
رفتم دم در داشتم میرفتم تو که یه کاغذ رو زمین دیدم. برش داشتم که حالت بلیط مانندی داشت، بلیط اتوبوس.. تعجب کردم آخه این که مال هیچ کدوم از ماها نیست.. همونطور که داشتم درو باز میکردم و میرفتم تو روی اون کاغذروعم میخوندم که یهو شنیدم...*
عسل: نیکا خودش خواسته که..........
رضا: نیکا چیو خواست؟
پانیذ: اون چیه دستت
رضا: بچهها بخدا یه کار دست خودم میدمااا
دیانا: رضا، نیکا فرار کردههه
با نمیدونم چی داره میره ارومیه
از لب مر.ز هم غیر قان.ونی میره ترکیهه(داد)
ببخشید بقیهاش جا نشد، گذاشتم واسه پارت بعدی
part94
دیانا:*از سردرد داشتم میمردم آخه دختر (نیکا رو میگه) چطور به سرت زد که این کارو کنی آخه*
ارسلان: چته؟
دیانا: سرم درد میکنه
ارسلان: میخوای یکم گیجگاههاتو ماساژ بدم؟
دیانا: نه نمیخواد
ارسلان: خب پس وایسا مسکنی چیزی برات بیارم
دیانا: نه ولش کن
ارسلان: نمیشه که.. یا ماساژه یا هم قرص
دیانا: هوفف.. باشه همون قرصو اگه پیدا کردی برام بیار
..
..
•مکالمه رضا و امیر•
+بعد چند سااال یاد من افتادیا
-آره دیگه داداش چیکار کنیم. ماهم گرفتاریم.. راستی شنیدم مامانت فوت شده
+هعیی اره داداش
بدبخت تر از ما تو این دنیا نیست من نمیدونم چرا این بلا باید سر من و خواهرم بیاد
-دیگه بالاخره سرنوشته، نمیشه عوضش کرد.
منم زنگ زدم اینو بهت بگم.. 28 ساعت دیگه پرواز دارم، میخوام برم ترکیه..
+خبب به کتفم بعد 10/15 سال زنگ زدی میگی دارم میرم ترکیه به من چه خووو(تو دلش میگفت ولی یکمی بلند)
-رضا چیزی گفتی؟؟
+ها ؟ نه هیچی.. عه داری میری
خب به سلامتی.
-سلامت باشی داداش.. آهان راستی...
+چیه؟
-استوری نیکارو دیدم که......
+تو چرا باید خواهر منو فالو داشته باشی؟
-وا داداش جای خواهرمه، بعذشم همکاریم خب
+ببخشید معذرت میخوام من حالم یکم خوب نیس. خب داشتی میگفتی....
-آره داشتم میگفتم.. نیکا استوری گذاشته بود بای.. خواستم بگم ینی از دیجش رفته بیرون؟؟ یا از شهر، کشور.....
راستش یکمی نگران شدم(نویسنده: مطمعنیییی؟؟؟ تو نگران شدی؟
حالا میبینیم)
+نیکا؟؟ نه بابا شاید چون حالش خوب نبوده این استوریو گذاشته
وگرنه نه، اوکیه.....
-آها خب دس خیالم راحت شد
+از چی؟؟؟؟
-عامم از اینکه نمیخواد با پیجش خدافظی کنه
+آها. خب کاری نداری
-نه داداش خوشحال شدم صداتو شنیدم
+منم همینطور، فعلا
•پایان مکالمه•
رضا:*به خودم اومدم دیدم ته حیاط ویلاعم. وا ینی موقعی که داشتم با تلفن حرف میزدم اینقدر دور شده بودم؟؟
رفتم دم در داشتم میرفتم تو که یه کاغذ رو زمین دیدم. برش داشتم که حالت بلیط مانندی داشت، بلیط اتوبوس.. تعجب کردم آخه این که مال هیچ کدوم از ماها نیست.. همونطور که داشتم درو باز میکردم و میرفتم تو روی اون کاغذروعم میخوندم که یهو شنیدم...*
عسل: نیکا خودش خواسته که..........
رضا: نیکا چیو خواست؟
پانیذ: اون چیه دستت
رضا: بچهها بخدا یه کار دست خودم میدمااا
دیانا: رضا، نیکا فرار کردههه
با نمیدونم چی داره میره ارومیه
از لب مر.ز هم غیر قان.ونی میره ترکیهه(داد)
ببخشید بقیهاش جا نشد، گذاشتم واسه پارت بعدی
۹.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.