سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری،پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر وسیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم...
دیدگاه ها (۱۰)

:-)#R.Sh

:-)#R.Sh

اینقدر که دیگه پسر ابرو برداشته و موبلند دیدم وقتی یه مرد می...

باز باران بی ترانه میخورد بر بام خانه نرم نرمک میچکد غم از د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط