داستان سونیک و ناین پرایم:
سونیک: صبرکن صبرکن خیلی عقبی اه میخوام به ناین ابراز عشق کنم😳
باشه سونیک بگو ما مشتاقیم سونیک میدویه به سمت ناین! ناین زیر یه درخت سیب بایه کتاب داستان جذاب تکیه داد. سونیک: ناین!!!!!! (باداد میگوید) سونیک قلبش تند میزند به تندی ی سرعتش که در هر لحظه نزدیک که نزدیک تر میشد تند تر میشد !
ناین میگوید با خشونت: چته سونیک اه آرامشمو بهم ریختی!
سونیک به ناین میرسه و یکی از دستاش رو سینه ی چپشه
چپش این بره🖐
یکی از دستاش رو بین سینه های ناین و میگه.........من...هه....دوس......دوست دارم! (اهنگ سونیک خارپشت یک)
ناین میگوید: راست میگی!
و قلب ناین هم تند میزنه و هم دیگرو بوس میکنن و وقت ناهار میرسد و میرند ناهار بخورند بعد ناهار ناین داشت در باغ قدم میزد
تا شدو پیداش شد و دست ناین رو گرفت و کشید و پرتش کرد روی دیوار یه خواب گاه
و میگه تو چرا با سونیکی ؟!👿
بعد ناین میگوید به تو چه بعد شدو میگه
من دوست دارم ناین چرا این کارو با من میکنی ناین سعی داری چی رو به من بگی.؟!
ناین میگوید منو ول کن بعد ناین میخواد فرار کند شدو دست ناین رو میگیرد و یه بوس گرم میکند! بعد سونیک میبیند و شدو را میزند و ناین را با خودش میبرد بعد.....
ادامه دارد
نویسنده: امیدوارم خوشتان آمده باشه !
💗💗💗
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.