شیخ منصورانصاری دزفولی(ره)
#شیخ_منصورانصاری_دزفولی(ره)
شیخ منصور انصاری (از نوادگان شیخ انصاری)، مردی سفیدروی، بلندقامت، درشت استخوان، قوی بنیه، متواضع، آرام، کم حرف و از رضا شاه و پسرش محمد رضا شاه بسیار متنفر بود. می گفت:
«زیانی که به شرافت و دیانت ایرانیان این پدر و پسر وارد آورده اند، هیچ پادشاهی نیاورده است. شاهان قاجاریه لااقل ظاهر احکام دین را رعایت می کردند، اما خاندان پهلوی برای خوش خدمتی به ارباب خود؛ انگلستان آبرو و حیثیت ایرانیان را به باد داده اند.
در سال 1314 ش. که به امر رضا شاه مراسم عزاداری ایام محرم ممنوع شد، روزی در مدرس و اطاق مشایخ بیگدلی دزفول که ساختمانی آبرومند و حیاطی بزرگ داشت، روضه خوانی همه ساله بر پا گردید. در ساختمان نیمه باز بود و مردم رفت و آمد می کردند.
پاسبانهایی که برای اجرای این ممنوعیت در کوچه های شهر به گشت زنی مشغول بودند، به زور در را باز کرده، و به کتک زدن مردم عزادار پرداختند. شیخ منصور با خشم تمام به پا خاست و بر روی دیوار کوتاهی ایستاد و گفت: این بی دینان اراذل را بزنید و از هیچ کس نترسید.
مردم کتک مفصلی به پاسبانها زدند و آنگاه دست و پای آنها را بستند. رئیس شهربانی وقتی از قضیه مطلع شد، از ترس شورش مردم به جلسه عزاداری آمد و متواضعانه مأمورانش را با خود برد.[1]
پی نوشت
[1] زندگینامه شیخ انصاری، ص 204.
منبع : پیکار با منکر در سیره ابرار، ج 2، ص: 146
#کلیک_کنید_PLZ↓↓↓↓↓
https://t.me/jhmvd
https://t.me/khjsh
شیخ منصور انصاری (از نوادگان شیخ انصاری)، مردی سفیدروی، بلندقامت، درشت استخوان، قوی بنیه، متواضع، آرام، کم حرف و از رضا شاه و پسرش محمد رضا شاه بسیار متنفر بود. می گفت:
«زیانی که به شرافت و دیانت ایرانیان این پدر و پسر وارد آورده اند، هیچ پادشاهی نیاورده است. شاهان قاجاریه لااقل ظاهر احکام دین را رعایت می کردند، اما خاندان پهلوی برای خوش خدمتی به ارباب خود؛ انگلستان آبرو و حیثیت ایرانیان را به باد داده اند.
در سال 1314 ش. که به امر رضا شاه مراسم عزاداری ایام محرم ممنوع شد، روزی در مدرس و اطاق مشایخ بیگدلی دزفول که ساختمانی آبرومند و حیاطی بزرگ داشت، روضه خوانی همه ساله بر پا گردید. در ساختمان نیمه باز بود و مردم رفت و آمد می کردند.
پاسبانهایی که برای اجرای این ممنوعیت در کوچه های شهر به گشت زنی مشغول بودند، به زور در را باز کرده، و به کتک زدن مردم عزادار پرداختند. شیخ منصور با خشم تمام به پا خاست و بر روی دیوار کوتاهی ایستاد و گفت: این بی دینان اراذل را بزنید و از هیچ کس نترسید.
مردم کتک مفصلی به پاسبانها زدند و آنگاه دست و پای آنها را بستند. رئیس شهربانی وقتی از قضیه مطلع شد، از ترس شورش مردم به جلسه عزاداری آمد و متواضعانه مأمورانش را با خود برد.[1]
پی نوشت
[1] زندگینامه شیخ انصاری، ص 204.
منبع : پیکار با منکر در سیره ابرار، ج 2، ص: 146
#کلیک_کنید_PLZ↓↓↓↓↓
https://t.me/jhmvd
https://t.me/khjsh
۲۷۹
۲۱ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.