؟؟؟: اسمم.....
؟؟؟: اسمم.....
ا.ت: آره
؟؟؟: تو چرا اسم منو یادت نیست
ا.ت: ببخشیدا من موقعی که پیشت بودم شاید یک سالم بوده علم غیب که ندارمممم
؟؟؟: راست میگیا
ا.ت: خب اسمت و بگو دیگه
؟؟؟:اول وایسا از اینحا بریم خطرناکه بعد بهت میگم
ا.ت: هوفففف(حرصی)
؟؟؟: کیوت(آروم)
؟؟؟ ویو
دست ا.ت و گرفتم و از این عمارت کوفتی رفتیم بیرون از اونجایی که ماشین نداشتم به ا.ت گفتم همینجا وایسته و با کلی بدبختی سوییچ ماشین هیونجین رو پیدا کردم رفتم تو حیاط عمارت نه تنها هیونجین و ع.ج کشته شده بودن بلکه تمام نگهبان هارو هم کشته بودن خان بزرگ حتی به یه مورچه هم رحم نمیکنه(خان بزرگ همون پدربزرگه ها)
دست ا.ت و گرفتم و سوار ماشین کردم با سرعت زیاد میروندم
ا.ت: داداش چرا تند رانندگی میکنی
؟؟؟: چون شاید خان بزرگ فهکیده باشه که طلسمم شکسته شده و بیاد سراغمون ث هردمون رو بکشه
ا.ت: به خدا فعلا تو داری با این رانندگی کردنت مارو میکشی.... یه دیقه صبر کن بینم تو چه شکلی رانندگی بلدی مگه از زمان بچگیت تا الان طلسم نبودی
؟؟؟: یا جد پیغمبر راست میگیا(هول میشع و کلا ماشین هی چپ و راست میشه)
ا.ت:(فرمون رو میگیره تا شاید از رانندگی داداشش جون سالم به در ببره)
ا.ت: بزن کنار
؟؟؟: بلد نیستم
ا.ت: آخه توئه بزغاله چندین ثانیه پیش چع شکلی رانندگی کردی اصن مگه تث بچگی ما دوتا ماشین وجود داشته
؟؟؟: آره ماشین تو بچگی منو تو هم وجود داشته ولی به داداش بزرگتر از خودت نباید بگی بزغاله ها بعدشم همش تقصیر توئه اگر یادآوری نمیکردی که من رانندگی بلد نیستم الان دوباره داشتم رانندگی میکردم
ا.ت ویو
مجبور شدم بشینم رو پاش و تا بزنم کنار با پام زدم رو ترمز که هردو نفس عکیقی کشیدیم
؟؟؟: هوففف آخی زنده موندیم
ا.ت: زمپه موندنت به لطف منه نگفتی اسمت چیه داداشی
؟؟؟: چون تو کاری کردی که زنده بمونم بهت میگم اسمم چیه
ا.ت: خب بگو
؟؟؟: اسمم جونگ کوکه
ا.ت: جونگ کوک میشه کوکی صدات کنم
؟؟؟: هرجور راحتی
جین: خوشگلا باید بلایکن لایک کن خانم خوشگله وگرنه با ملاقه زشتت میکنم
لایک: 20
(اونایی که گفتن این فرد ناشناسه یا داداش ا.ت کوکه اعلام حضور کنن)
ا.ت: آره
؟؟؟: تو چرا اسم منو یادت نیست
ا.ت: ببخشیدا من موقعی که پیشت بودم شاید یک سالم بوده علم غیب که ندارمممم
؟؟؟: راست میگیا
ا.ت: خب اسمت و بگو دیگه
؟؟؟:اول وایسا از اینحا بریم خطرناکه بعد بهت میگم
ا.ت: هوفففف(حرصی)
؟؟؟: کیوت(آروم)
؟؟؟ ویو
دست ا.ت و گرفتم و از این عمارت کوفتی رفتیم بیرون از اونجایی که ماشین نداشتم به ا.ت گفتم همینجا وایسته و با کلی بدبختی سوییچ ماشین هیونجین رو پیدا کردم رفتم تو حیاط عمارت نه تنها هیونجین و ع.ج کشته شده بودن بلکه تمام نگهبان هارو هم کشته بودن خان بزرگ حتی به یه مورچه هم رحم نمیکنه(خان بزرگ همون پدربزرگه ها)
دست ا.ت و گرفتم و سوار ماشین کردم با سرعت زیاد میروندم
ا.ت: داداش چرا تند رانندگی میکنی
؟؟؟: چون شاید خان بزرگ فهکیده باشه که طلسمم شکسته شده و بیاد سراغمون ث هردمون رو بکشه
ا.ت: به خدا فعلا تو داری با این رانندگی کردنت مارو میکشی.... یه دیقه صبر کن بینم تو چه شکلی رانندگی بلدی مگه از زمان بچگیت تا الان طلسم نبودی
؟؟؟: یا جد پیغمبر راست میگیا(هول میشع و کلا ماشین هی چپ و راست میشه)
ا.ت:(فرمون رو میگیره تا شاید از رانندگی داداشش جون سالم به در ببره)
ا.ت: بزن کنار
؟؟؟: بلد نیستم
ا.ت: آخه توئه بزغاله چندین ثانیه پیش چع شکلی رانندگی کردی اصن مگه تث بچگی ما دوتا ماشین وجود داشته
؟؟؟: آره ماشین تو بچگی منو تو هم وجود داشته ولی به داداش بزرگتر از خودت نباید بگی بزغاله ها بعدشم همش تقصیر توئه اگر یادآوری نمیکردی که من رانندگی بلد نیستم الان دوباره داشتم رانندگی میکردم
ا.ت ویو
مجبور شدم بشینم رو پاش و تا بزنم کنار با پام زدم رو ترمز که هردو نفس عکیقی کشیدیم
؟؟؟: هوففف آخی زنده موندیم
ا.ت: زمپه موندنت به لطف منه نگفتی اسمت چیه داداشی
؟؟؟: چون تو کاری کردی که زنده بمونم بهت میگم اسمم چیه
ا.ت: خب بگو
؟؟؟: اسمم جونگ کوکه
ا.ت: جونگ کوک میشه کوکی صدات کنم
؟؟؟: هرجور راحتی
جین: خوشگلا باید بلایکن لایک کن خانم خوشگله وگرنه با ملاقه زشتت میکنم
لایک: 20
(اونایی که گفتن این فرد ناشناسه یا داداش ا.ت کوکه اعلام حضور کنن)
۴.۶k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.