ایستاده بود گوشه مترو صندلی خالی شد ننشست

📝

ایستاده بود گوشه مترو, صندلی خالی شد ننشست
گفتم پدرجان صندلی خالیه بیا بشین
گفت لباسام کثیفه نمیخوام کثیف بشید.
شبیه کارگرهای ساختمانی بود.
پیرزنی که کمی آنورتر نشسته بود گفت آقا بیا بشین باز خداروشکر شما لباسات کثیفه بیشتر ماها ذاتمون کثیفه زیر لباس قایمش میکنیم.
دیدگاه ها (۱۰)

📝 در زندگیجملاتی هستکه باید ویران کند ، ولی بنا می کند:"دوست...

سه چیز برادر را از برادر جدا میکند1.زن2.زر 3.زمینسه چیز در ز...

📝 در این دنیا نه خوشبختی هست و نه بدبختی فقط قیاس یک حالت با...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط