🍷ارباب و برده 🍷پارت 17
🍷ارباب و برده 🍷
پارت_17
سریع جلو چشمام رو گرفتم که گفت:
کوک:.....میشه دستاتو برداری؟!
ا/ت: آخه.....
کوک: آخه چی؟ تو کل دیشبو بغلم بودی ....دیگه چرا خجالت!
ا/ت: باشه...(آروم دستاشو ور میداره...)
کوک:من میرم حموم....کسی تو خونه نیس....اگه چیزی خواستی باید خودت برداری....
ا/ت:آها...باشه....
ا/ت:میگم.....میتونم از لپ تابت استفاده کنم.....که وارد پیجم شم....؟
کوک: خب چراا...آها گوشیتو نیاوردی؟!
ا/ت:دیروز که منو آوردی بهم فرصت عوض کردن لباسامم ندادی...
کوک:باشه مشکلی نیست استفاده کن....
ا/ت:ممنون
ویو ا/ت:کوک رفت حموم و منم رو صندلی نشستم و لپتاپ رو روشن کردم.....خیلی عجیب بود...رمز نداشت!.....رفتم و اکانت خودمو روش فعال کردم.. یه نیم ساعتی طول کشید تا فعال شد ....هربار که امتحان میکردم خطا میزد .و بلاخره .....فعال شد .و مستقیم رفتم سراغ پیام ها.......۳۲ تا پیام از آیرین اومده بود برام....(دوست صمیمیش) پیام هاشو خوندم کلی نگرانم شده بود .....گفته بود به یه پارتی دعوت شده و میخواد باهم بریم...لوکیشنشم فرستاده بود ....گفت واسه شب پنجشنبه ست.....لوکیشن رو باز کردم......یه لحظه کپ
کردم""""لوکیشنامون یکی بود ......(مهمونی که آیرین دعوت بوده همین مهمونی شب پنجشنبه ی کوکه..... ) اولش خوشحال شدم ولی اگه منو میدید وااااای خدا.....دوس نداشتم منو به عنوان یه برده ببینه....داشتم فکر میکردم چیکار کنم.....که کوک لبشو نزدیک گوشم کرد و گفت....:
کوک:امممم.....دوس داشتم دعوتش نکنم ولی.....برادر بزرگش یه طرف قرار داده......(یعنی مهه)...
ا/ت:ترسوندیم....یه حرفی...صدایی....یه چیزی بگو آدم نترسه.....
کوک:چند وقته این دخترو میشناسی؟!
ا/ت:من و اون از ۱۲ سالگی دوستیم.....
کوک:.... باشه
ا/ت:میگم حالا چیکار کنم؟
کوک:چیو چیکار کنی؟!
ا/ت: اگه منو اینطوری ببینه....خب...خب
کوک:خب بگو دوس دخترمی!
ا/ت:باور نمیکنه.....
کوک:کاری میکنیم باور کنه(نیشخند)
ا/ت:دقیقا یعنی چیکار؟!
کوک:خب میتونیم خیلی صمیمی رفتار کنیم یا چه میدونم....میتونم جلو جمع باهات لب بگیرم!
ا/ت:راستش.....
کوک: ببین الان چه خوشت بیاد چه نیاد تو برده ی منی!و باید تو اون مهمونی نقش دوست دخترم و زن آیندمو بازی کنی...و حالا اگه میخوای آبروتو حفظ کنی....باید انجامش بدی!
کوک:خب؟!چی میگی؟
ا/ت:..........
{پایان}
بچه ها حمایتاتون واقعا عالی بود......مرسی ازتون...😊😘🙏
پارت_17
سریع جلو چشمام رو گرفتم که گفت:
کوک:.....میشه دستاتو برداری؟!
ا/ت: آخه.....
کوک: آخه چی؟ تو کل دیشبو بغلم بودی ....دیگه چرا خجالت!
ا/ت: باشه...(آروم دستاشو ور میداره...)
کوک:من میرم حموم....کسی تو خونه نیس....اگه چیزی خواستی باید خودت برداری....
ا/ت:آها...باشه....
ا/ت:میگم.....میتونم از لپ تابت استفاده کنم.....که وارد پیجم شم....؟
کوک: خب چراا...آها گوشیتو نیاوردی؟!
ا/ت:دیروز که منو آوردی بهم فرصت عوض کردن لباسامم ندادی...
کوک:باشه مشکلی نیست استفاده کن....
ا/ت:ممنون
ویو ا/ت:کوک رفت حموم و منم رو صندلی نشستم و لپتاپ رو روشن کردم.....خیلی عجیب بود...رمز نداشت!.....رفتم و اکانت خودمو روش فعال کردم.. یه نیم ساعتی طول کشید تا فعال شد ....هربار که امتحان میکردم خطا میزد .و بلاخره .....فعال شد .و مستقیم رفتم سراغ پیام ها.......۳۲ تا پیام از آیرین اومده بود برام....(دوست صمیمیش) پیام هاشو خوندم کلی نگرانم شده بود .....گفته بود به یه پارتی دعوت شده و میخواد باهم بریم...لوکیشنشم فرستاده بود ....گفت واسه شب پنجشنبه ست.....لوکیشن رو باز کردم......یه لحظه کپ
کردم""""لوکیشنامون یکی بود ......(مهمونی که آیرین دعوت بوده همین مهمونی شب پنجشنبه ی کوکه..... ) اولش خوشحال شدم ولی اگه منو میدید وااااای خدا.....دوس نداشتم منو به عنوان یه برده ببینه....داشتم فکر میکردم چیکار کنم.....که کوک لبشو نزدیک گوشم کرد و گفت....:
کوک:امممم.....دوس داشتم دعوتش نکنم ولی.....برادر بزرگش یه طرف قرار داده......(یعنی مهه)...
ا/ت:ترسوندیم....یه حرفی...صدایی....یه چیزی بگو آدم نترسه.....
کوک:چند وقته این دخترو میشناسی؟!
ا/ت:من و اون از ۱۲ سالگی دوستیم.....
کوک:.... باشه
ا/ت:میگم حالا چیکار کنم؟
کوک:چیو چیکار کنی؟!
ا/ت: اگه منو اینطوری ببینه....خب...خب
کوک:خب بگو دوس دخترمی!
ا/ت:باور نمیکنه.....
کوک:کاری میکنیم باور کنه(نیشخند)
ا/ت:دقیقا یعنی چیکار؟!
کوک:خب میتونیم خیلی صمیمی رفتار کنیم یا چه میدونم....میتونم جلو جمع باهات لب بگیرم!
ا/ت:راستش.....
کوک: ببین الان چه خوشت بیاد چه نیاد تو برده ی منی!و باید تو اون مهمونی نقش دوست دخترم و زن آیندمو بازی کنی...و حالا اگه میخوای آبروتو حفظ کنی....باید انجامش بدی!
کوک:خب؟!چی میگی؟
ا/ت:..........
{پایان}
بچه ها حمایتاتون واقعا عالی بود......مرسی ازتون...😊😘🙏
۱۰.۵k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.