چه میدانی از این حال پریشانی که من دارم
چه میدانی از این حال پریشانی که من دارم
ازاوضاع خراب و نابسامانی که من دارم
مرا از روی لبخندم قضاوت می کنی افسوس
بغص به خلوت واشک پنهانی که من دارم
شکایت از جفای دوست به پیش دشمن آورم
گله بر دل فراوان که از رفیقان که من دارم
اگر چه تشنه ی عشقم ولی باهم نمیگنجد
میان سینه م عشق وغم نانی که من دارم
تنم زندان ومن زندانی این تن من چه بابد کرد
جهنم هم سر منت دارد و به زندانی که من دارم
تمام آرزوهایم همه پر پر شد افسوس
نمیروی گلی در این گلستانی که من دارم
پر از دردم پر از غم منم سنگ صبور غم
چه میدانی تو از حال پریشانی که من دارم😔😔😔
ازاوضاع خراب و نابسامانی که من دارم
مرا از روی لبخندم قضاوت می کنی افسوس
بغص به خلوت واشک پنهانی که من دارم
شکایت از جفای دوست به پیش دشمن آورم
گله بر دل فراوان که از رفیقان که من دارم
اگر چه تشنه ی عشقم ولی باهم نمیگنجد
میان سینه م عشق وغم نانی که من دارم
تنم زندان ومن زندانی این تن من چه بابد کرد
جهنم هم سر منت دارد و به زندانی که من دارم
تمام آرزوهایم همه پر پر شد افسوس
نمیروی گلی در این گلستانی که من دارم
پر از دردم پر از غم منم سنگ صبور غم
چه میدانی تو از حال پریشانی که من دارم😔😔😔
۶۳۴
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.