دریای عشق ☆
چشمه اینجا فکر دریا می کند
شوره زار از آب پروا می کند
من تمامِ ساحلم
دریا نگاهت می کنم
موج باشی ،
هر دو چشمم را پناهت می کنم
شعر در من آخرین بازیگرست
از تو گفتن خود حدیثی دیگرست
آه دریا ، عشق یک بازیگرست !
شور شعرم را شرابی دیگرست
می سپارم دست در دستی که نیست !
زهرِ مِی ، می نوشم از مردی که نیست !
عشق گاهی
چشم در چشمانِ من ،
خود را تماشا می کند
عشق گاهی
شِکوِه از پایانِ خود با روح دریا می کند...
#شعر_نو
#شعر_عاشقانه
#شعر_ناب
شوره زار از آب پروا می کند
من تمامِ ساحلم
دریا نگاهت می کنم
موج باشی ،
هر دو چشمم را پناهت می کنم
شعر در من آخرین بازیگرست
از تو گفتن خود حدیثی دیگرست
آه دریا ، عشق یک بازیگرست !
شور شعرم را شرابی دیگرست
می سپارم دست در دستی که نیست !
زهرِ مِی ، می نوشم از مردی که نیست !
عشق گاهی
چشم در چشمانِ من ،
خود را تماشا می کند
عشق گاهی
شِکوِه از پایانِ خود با روح دریا می کند...
#شعر_نو
#شعر_عاشقانه
#شعر_ناب
۱۹.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱