ا.ت سلنا ا. ت تیانگ ا. پدر(چابی) ا. ت مادر(رزه)
ا.ت سلنا ا. ت تیانگ ا. پدر(چابی) ا. ت مادر(رزه)
ان ها همگی به جنگل تاریکی رفتن و در انجا تهقیق می کردن که صدایی شنیدن که انگار اسم ان ها را می زدن. و از یک طرف هوا تاریک می شد که چابی (پدر) گفت هوای تاریک این جنگل خطر ناک تر است و بچه ها ترسیدن. داشتن به راه می افتادن که سلنا جیغ زد و همه گفت سلنا خوبی سلنا اونجایی ولی سلنا جواب نداد بعد دسبند سلنا روی زمین افتاده بود. به راه ادامه دادن تا که سلنا را پیدا کنند که تیانگ هم جیغ زد. بعد دیگه خیلی نگران شدن. یه صدایی شنیدن که صدای سلناو تیانگ بود. بدو بدو اونجا رفتن و دیدن جسد تیانگ و سلنا جلوشون هست روزه(مادر) چابی(پدر) جیغ زدن
اسم داستان روح
خوشتون اومد ادامشو میزارم
ان ها همگی به جنگل تاریکی رفتن و در انجا تهقیق می کردن که صدایی شنیدن که انگار اسم ان ها را می زدن. و از یک طرف هوا تاریک می شد که چابی (پدر) گفت هوای تاریک این جنگل خطر ناک تر است و بچه ها ترسیدن. داشتن به راه می افتادن که سلنا جیغ زد و همه گفت سلنا خوبی سلنا اونجایی ولی سلنا جواب نداد بعد دسبند سلنا روی زمین افتاده بود. به راه ادامه دادن تا که سلنا را پیدا کنند که تیانگ هم جیغ زد. بعد دیگه خیلی نگران شدن. یه صدایی شنیدن که صدای سلناو تیانگ بود. بدو بدو اونجا رفتن و دیدن جسد تیانگ و سلنا جلوشون هست روزه(مادر) چابی(پدر) جیغ زدن
اسم داستان روح
خوشتون اومد ادامشو میزارم
۳.۸k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.