ادامه قسمت بیست و هشتم

ادامه قسمت بیست و هشتم
یه خورده هم با گوشیم ور رفتم و سندِ جنایتم رو محسن وثبت کردم .
بعد یه ساعت و نیم رسیدیم منطقه .
پوتینامون و در اوردیم
دما تاحدود ۴۰ درجه میرسید ‌
دو رکعت نماز زیارت خوندیم و هر کدوم یه سمتی رفتیم .
یه سریا از جلو مشغول پاک سازیِ مین بودن بقیه هم پشت سرشون با احتیاط با خاکا ور میرفتن .
یه گوشه نشستم و مشغول تماشای بچه ها شدم که یکی با لهجه مشهدی داد زد....

نويسندگان: فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور
🚫کپی رمان در هر شرایطی بدون ذکر نام نویسندگان حرام است.
دیدگاه ها (۰)

✨🌱✨#ناحله#قسمت_بیست_و_نهم+ها یره تو کاری نداری؟بیا اینجا ب م...

ادامه قسمت بیست و نهم+یا علیییییی!!الله اکبرررر بچه ها بیاین...

✨🌱✨#ناحله #قسمت_بیست_و_هشتممشغول حرف زدن با بچه ها شدم که ری...

ادامه قسمت بیست و هفتم___به محض رسیدن به کلاس کیفمو انداختم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط