دیروز با شغلِ عجیبی برخورد کردم؛ پتوفروشی! نه اینکه پتوفر
دیروز با شغلِ عجیبی برخورد کردم؛ پتوفروشی! نه اینکه پتوفروشی شغلِ عجیبی باشد؛ نه! اینکه یک نفر برود از قبرستان، پتویی که مردم روی مُردههایشان میکشند [و غالبا پتوی همان مرحوم و مرحومه بوده] را بیاورد و خوب بشوید و به وانتیهایی که بارِ صندلی و مبل و میز و اینجور چیزها میزنند بفروشد، برایم غریب بود؛ گاهی فقر اینچنین تجسمی دارد خالص و ناب، مجسم در پیراهنِ زنی که احتمالا شوهرش مرده و یحتمل جایی زندگی میکند که احتمال حیات در آنجا ممکن نیست.
فقر چیزِ عجیبیست! فقر نزدیکترین زمان ممکن است به مرگ؛ میشود گفت که فقر خودِ مرگ است؛ یا شاید تلاشیست برای نمردن و اندکی بیشتر زیستن و کوشیدن برای نمردن و بیشتر کوشیدن برای نمردن.
مرگ هم چیز عجیبیست! مرگ خودِ فقر است؛ فقرِ زیستن!
✍بوسهل زوزنی
#خاص #کلیپ #تکست_خاص #ویدیو #پروفایل #عکس_نوشته #عکس
فقر چیزِ عجیبیست! فقر نزدیکترین زمان ممکن است به مرگ؛ میشود گفت که فقر خودِ مرگ است؛ یا شاید تلاشیست برای نمردن و اندکی بیشتر زیستن و کوشیدن برای نمردن و بیشتر کوشیدن برای نمردن.
مرگ هم چیز عجیبیست! مرگ خودِ فقر است؛ فقرِ زیستن!
✍بوسهل زوزنی
#خاص #کلیپ #تکست_خاص #ویدیو #پروفایل #عکس_نوشته #عکس
۱۵.۳k
۱۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.