Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 88
میری خودتو توشون جا میدی و بعد از دور شدن از دید بادیگاردا با تمام سرعتت میدوی سمت خیابونی که توش یکی از شعبه های لباس فروشی خودت بود،بعد از کلی دویدن پیداش میکنی و میری تو و بدون مکث میری سمت رگال مردونه و هر لباسی دستت اومد برداشتی و دویدی که از فروشگاه بری بیرون ولی نگهبانا جلوتو میگیرن
+من خودم صاحب این فروشگاهم بزارید برم وقت ندارم
ولی هرکار میکردی نگهبانا نمیزاشتن از فدوشگاه بری بیرون
&شما باید هزینه رو پرداخت کنید
^خانم ا/ت؟
روتو میکنی سمت صدا
^شما اینجا چیکار میکنید؟
+گفتم که برای مسافرت قرار بود بیام ونکوور
^شما احمقا دارید چیکار میکنید؟بزارید خانم رد بشه
&عذرمیخوام
و از سر راه میرن کنار
+اوضاع اینجا چطوره؟
^اوضاع خوبه خانم شما نمیخواد نگران باشید،از سفرتون لذت ببرید
+باشه پس بعدا میبینمت،خدافظ فعلا
و سریع و با تمام قدرتت شروع میکنی به دویدن و همزمان به ساعتت نگاه میکنی و یهو سرجات وایمیستی
+صبرکن بینم،چرا دارم میدوم وقتی ساعت هنوز حتی هشتم نشده؟
÷نمیدونم...ولی خیلی داری سریع میدوی...هوه
روتو میکنی سمت صدا و با جیسونگ مواجه میشی که دست به کمر وایساده و داره نفس نفس میزنه
+توروخدا نه
و دوباره شروع میکنی به دویدن
÷هی وایسا نمیخوام به زور ببرمت،یه لحظه وایسا کارت دارم
ولی تو به حرفش اهمیت نمیدی و با تمام سرعتت میدوی و جیسونگم پشت سرت
+شت شت شت شت شت...
بالاخره میرسی به بیمارستان و با سرعت میری و لباسارو میریزی رو تخت جونگکوک و خودت زیر تختش قایم میشی،دستتو میگیری جلوی دهنت و سعی میکنی نفساتو کنترل کنی
÷هی ا/ت...کاریت ندارم بیا بیرون
-جیسونگ؟
÷اوهو...بالاخره بهوش اومدی؟
سرتو از زیر تخت میاری بیرون و اروم نگاه میکنی و جونگکوک رو میبینی که روی یه تخت دیگه خوابیده و داره با جیسونگ حرف میزنه
سریع از زیر تخت میای بیرون و روی تخت رو نگاه میکنی و با یه مرد که تقریبا همه جاش شکسته بود مواجه میشی که کل کلش با لباسایی که تو پرت کردی پوشونده شده
+وای واقعا معذرت میخوام شمارو با یکی دیگه اشتباه گرفتم
و همه لباسارو از روش برمیداری و چندبار جلوش تعظیم میکنی
+واقعا معذرت میخوام
÷پس اینجا قایم شده بودی
روتو میکنی سمت جیسونگ و بعد میری و تمام لباسارو میریزی رو سر جونگکوک و میری جلوی جیسونگ وایمیستی
+بیا بریم بیرون مثل خروس جنگی بیفتیم به جون هم اینجا بیمارستانه
و بعد روتو میکنی سمت جونگکوک
+بعدا حساب تورو میرسم
-ا/ت زر نزن...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 88
میری خودتو توشون جا میدی و بعد از دور شدن از دید بادیگاردا با تمام سرعتت میدوی سمت خیابونی که توش یکی از شعبه های لباس فروشی خودت بود،بعد از کلی دویدن پیداش میکنی و میری تو و بدون مکث میری سمت رگال مردونه و هر لباسی دستت اومد برداشتی و دویدی که از فروشگاه بری بیرون ولی نگهبانا جلوتو میگیرن
+من خودم صاحب این فروشگاهم بزارید برم وقت ندارم
ولی هرکار میکردی نگهبانا نمیزاشتن از فدوشگاه بری بیرون
&شما باید هزینه رو پرداخت کنید
^خانم ا/ت؟
روتو میکنی سمت صدا
^شما اینجا چیکار میکنید؟
+گفتم که برای مسافرت قرار بود بیام ونکوور
^شما احمقا دارید چیکار میکنید؟بزارید خانم رد بشه
&عذرمیخوام
و از سر راه میرن کنار
+اوضاع اینجا چطوره؟
^اوضاع خوبه خانم شما نمیخواد نگران باشید،از سفرتون لذت ببرید
+باشه پس بعدا میبینمت،خدافظ فعلا
و سریع و با تمام قدرتت شروع میکنی به دویدن و همزمان به ساعتت نگاه میکنی و یهو سرجات وایمیستی
+صبرکن بینم،چرا دارم میدوم وقتی ساعت هنوز حتی هشتم نشده؟
÷نمیدونم...ولی خیلی داری سریع میدوی...هوه
روتو میکنی سمت صدا و با جیسونگ مواجه میشی که دست به کمر وایساده و داره نفس نفس میزنه
+توروخدا نه
و دوباره شروع میکنی به دویدن
÷هی وایسا نمیخوام به زور ببرمت،یه لحظه وایسا کارت دارم
ولی تو به حرفش اهمیت نمیدی و با تمام سرعتت میدوی و جیسونگم پشت سرت
+شت شت شت شت شت...
بالاخره میرسی به بیمارستان و با سرعت میری و لباسارو میریزی رو تخت جونگکوک و خودت زیر تختش قایم میشی،دستتو میگیری جلوی دهنت و سعی میکنی نفساتو کنترل کنی
÷هی ا/ت...کاریت ندارم بیا بیرون
-جیسونگ؟
÷اوهو...بالاخره بهوش اومدی؟
سرتو از زیر تخت میاری بیرون و اروم نگاه میکنی و جونگکوک رو میبینی که روی یه تخت دیگه خوابیده و داره با جیسونگ حرف میزنه
سریع از زیر تخت میای بیرون و روی تخت رو نگاه میکنی و با یه مرد که تقریبا همه جاش شکسته بود مواجه میشی که کل کلش با لباسایی که تو پرت کردی پوشونده شده
+وای واقعا معذرت میخوام شمارو با یکی دیگه اشتباه گرفتم
و همه لباسارو از روش برمیداری و چندبار جلوش تعظیم میکنی
+واقعا معذرت میخوام
÷پس اینجا قایم شده بودی
روتو میکنی سمت جیسونگ و بعد میری و تمام لباسارو میریزی رو سر جونگکوک و میری جلوی جیسونگ وایمیستی
+بیا بریم بیرون مثل خروس جنگی بیفتیم به جون هم اینجا بیمارستانه
و بعد روتو میکنی سمت جونگکوک
+بعدا حساب تورو میرسم
-ا/ت زر نزن...
🍃🗿
۶.۴k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.