گرم تر از آفتاب

گرم تر از آفتاب
ظهر تابستانی
مرا در تب
خود میسوزانی
اما نمی دانی
همواره
عطش دارم به
سوختن در دستانت
و بال و پر
می گشایم
از اوج
آسمان چشمانت
دیدگاه ها (۷)

وقتی آغوشت از من آغاز می شود ، هر روز صبح را و زندگی را و عش...

قلبِ من به‌سانِ درياچه‌اى گسترده است،كه لب‌خند مى‌زند بر آنآ...

چه آشناست این گذر باریکشبانگاهانلای آن بوته یاسگیسوانت نفس م...

و خوب مے دانیهر جایِ دنیا ڪه باشیحواسِ دلم پرتِ توست گریزے ن...

برو بمیربمیر بمیر بمیر بمیر بمیر تو لیاقت شونو نداری! فقط ب...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط