🔆 پندانه
🔆#پندانه
🕌ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدی می ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاری ها را انجام می دادند.
👵🏻پيرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را ديد به يكی از كارگران گفت: «فكر كنم يكي از مناره ها كمی كجه!»
👷🏼♂️كارگرها خنديدند. اما معمار كه اين حرف را شنيد، سريع گفت: «چوب بياوريد! كارگر بياوريد! چوب را به مناره تكيه بدهيد. فشار بدهيد.»
🧓در حالی كه كارگران با چوب به مناره فشار می آوردند، معمار مدام از پيرزن می پرسيد: «مادر، درست شد؟!»
👵🏻 مدتی طول كشيد تا پيرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعايی كرد و رفت.»
👷🏼♂️كارگرها حكمت اين كار بيهوده و فشار دادن به مناره ای كه اصلاً كج نبود را پرسيدند.
🧓معمار گفت: «اگر اين پيرزن، راجع به كج بودن اين مناره با ديگران صحبت می كرد و شايعه پا می گرفت، اين مناره تا ابد كج می ماند و ديگر نمی توانستيم اثرات منفی اين شايعه را پاك كنيم. اين است كه من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم!»
*(انتشار شایعه ذهن و انتشار کرونا جسم را بیمار می کند ..جلوی انتشار را بگیریم)*
*سلام صبحتون بخیر*🌹
🕌ميگويند چند صد سال پيش، در اصفهان مسجدی می ساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، كارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده كاری ها را انجام می دادند.
👵🏻پيرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را ديد به يكی از كارگران گفت: «فكر كنم يكي از مناره ها كمی كجه!»
👷🏼♂️كارگرها خنديدند. اما معمار كه اين حرف را شنيد، سريع گفت: «چوب بياوريد! كارگر بياوريد! چوب را به مناره تكيه بدهيد. فشار بدهيد.»
🧓در حالی كه كارگران با چوب به مناره فشار می آوردند، معمار مدام از پيرزن می پرسيد: «مادر، درست شد؟!»
👵🏻 مدتی طول كشيد تا پيرزن گفت: «بله! درست شد! تشكر كرد و دعايی كرد و رفت.»
👷🏼♂️كارگرها حكمت اين كار بيهوده و فشار دادن به مناره ای كه اصلاً كج نبود را پرسيدند.
🧓معمار گفت: «اگر اين پيرزن، راجع به كج بودن اين مناره با ديگران صحبت می كرد و شايعه پا می گرفت، اين مناره تا ابد كج می ماند و ديگر نمی توانستيم اثرات منفی اين شايعه را پاك كنيم. اين است كه من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم!»
*(انتشار شایعه ذهن و انتشار کرونا جسم را بیمار می کند ..جلوی انتشار را بگیریم)*
*سلام صبحتون بخیر*🌹
۲.۳k
۰۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.